گنجور

شمارهٔ ۱۳۷

به مهر و ماه فلک کودکیست بازی سنج
که کرده است به بازی ترازو از نارنج
بدین ترازوی نارنج بر خریداران
درین دکان نکشد جز متاع محنت و رنج
به زیر خاک بود گنج بین که قارون را
چه سان به خاک فرو برد حرص در پی گنج
چه رخ به عرصه یکرنگی آری ای دل تو
پر از سپید و سیه چون خریطه شطرنج
کریم نیست جز آن کس که نقد دریا را
ببخشد و نزند بر جبین چو موج شکنج
نقاب چهره وحدت بود جهات و حواس
بشوی دفتر عشق از حساب این شش و پنج
مکن توقع راحت ز هیچ کس جامی
که کارخانه رنج است این سرای سپنج

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1402/03/03 03:06
یزدانپناه عسکری

6- نقاب چهره وحدت بود جهات و حواس - بشوی دفتر عشق از حساب این شش و پنج 

7- مکن توقع راحت ز هیچ کس جامی - که کارخانه رنج است این سرای سپنج 

***

[یزدانپناه عسکری]

بصیرت و دیدن دفتر عشق، پندار شکست و رنج یا پیروزی و راحت را نابود می کند.

2:154