گنجور

شمارهٔ ۱۱۶

سرو گل اندام من طرف کله برشکست
کاکل او بر سمن غالیه تر شکست
نافه گشا شد نسیم از گره زلف او
رونق سنبل ببرد قیمت عنبر شکست
بررخ پر گردم اشک از دل آزرده رفت
باده گلگون به خاک ریخت چو ساغر شکست
رشته جان ز استخوان سبحه پر مهره گشت
بس که ز سنگ جفاش این تن لاغر شکست
بست به روی بتان شیخ در صومعه
سنگدل من رسید صومعه را در شکست
بس که ز سرو قدش بار به دلها رسید
در چمن از بار دل پشت صنوبر شکست
شرح غمش می نوشت جامی بیدل فتاد
در دل خامه شکاف در رخ دفتر شکست

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرو گل اندام من طرف کله برشکست
کاکل او بر سمن غالیه تر شکست
هوش مصنوعی: دختر زیبای من با قامت بلند و خوش‌تراش، به گونه‌ای است که وقتی سرش را به سمت خودم می‌چرخاند، زیبایی او از گل‌های خوشبو و شاداب نیز بیشتر به چشم می‌آید.
نافه گشا شد نسیم از گره زلف او
رونق سنبل ببرد قیمت عنبر شکست
هوش مصنوعی: نسیم لطیف از میان گیسوان او به مشام می‌رسد و عطر گل سنبل را به همراه دارد، در حالی که بوی خوش عطر عنبر هم در فضا پخش می‌شود.
بررخ پر گردم اشک از دل آزرده رفت
باده گلگون به خاک ریخت چو ساغر شکست
هوش مصنوعی: بر چهره‌ام اشک به خاطر دل غمگینم ریخته شد، و جام سرخ نوشیدنی به زمین افتاد و شکست.
رشته جان ز استخوان سبحه پر مهره گشت
بس که ز سنگ جفاش این تن لاغر شکست
هوش مصنوعی: خیلی از درد و مشکلاتی که از عشق بی‌رحم به من رسیده، باعث شده که زندگی‌ام همچون رشته‌ای از جان و استخوان به هم گره بخورد و به شدت آسیب ببیند. این بدن نحیف و لاغر من به خاطر سنگینی این دردها شکسته شده است.
بست به روی بتان شیخ در صومعه
سنگدل من رسید صومعه را در شکست
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، در دل خود نسبت به معبودان و بت‌ها، ناامیدی و دل‌شکستگی را تجربه کردم و توانستم محدودیت‌ها و دشواری‌های زندگی را کنار بزنم.
بس که ز سرو قدش بار به دلها رسید
در چمن از بار دل پشت صنوبر شکست
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قد بلند او، دل‌های بسیاری تحت تأثیر قرار گرفتند و در نتیجه، چمن به قدری سنگین شد که بار دل‌ها باعث شکستگی یکی از درختان صنوبر شد.
شرح غمش می نوشت جامی بیدل فتاد
در دل خامه شکاف در رخ دفتر شکست
هوش مصنوعی: در حالی که او مشغول نوشتن داستان غم خود بود، ناگهان جان بیدل به دلش افتاد و قلمش در صفحات دفتر دچار شکاف و آسیب شد.