شمارهٔ ۱۱۴
بلبل چو مطربان به غزلخوانی آمده ست
بر وی شکوفه در درم افشانی آمده ست
همچون شکوفه شو درم افشان که جمع آن
هرجا که هست تخم پریشانی آمده ست
پژمرده بود از دم وی باغ و این زمان
آبی به رویش از نم نیستانی آمده ست
هر شاخ گل ز غنچه نشکفته با دلی
چون عاشقان پر آتش پنهانی آمده ست
زآلوده دامنان بگسل کز گل و سمن
هرسو هزار شاهد روحانی آمده ست
می نوش و مست زی که جز این نیست فصل گل
کاری که ختم آن نه پشیمانی آمده ست
جامی که و بهار سمرقند و وصف آن
کو مست گلرخان خراسانی آمده ست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.