گنجور

شمارهٔ ۶۲

داد از تو که هیچت روش داد نمانده ست
فریاد که پیشت سر فریاد نمانده ست
در زمره عشقت دل آسوده نبینم
در کشور ظالم ده آباد نمانده ست
تا قاعده عشق تو شد بنده گرفتن
در دایره دهر یک آزاد نمانده ست
در بادیه عشق تو آن کعبه روم من
کش لنگ شده راحله و زاد نمانده ست
دل را غم عشق تو بود مایه شادی
در عهد تو کس را دل ناشاد نمانده ست
گفتی کنم از نامه گهی یاد تو دردا
کز بخت من آن وعده تو را یاد نمانده ست
از دولت شاگردی عشق تو زجامی
مانده ست غزلها که ز استاد نمانده ست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داد از تو که هیچت روش داد نمانده ست
فریاد که پیشت سر فریاد نمانده ست
هوش مصنوعی: شکایت از تو بی‌فایده است، چرا که هیچ چیزی برای گفتن ندارم و دیگر فریادی هم برای بیان عواطف و دردهای خود باقی نمانده است.
در زمره عشقت دل آسوده نبینم
در کشور ظالم ده آباد نمانده ست
هوش مصنوعی: در عشق تو، دل آرامی نمی‌یابم و در سرزمین ظلم، بهره‌ای از آبادانی نیست.
تا قاعده عشق تو شد بنده گرفتن
در دایره دهر یک آزاد نمانده ست
هوش مصنوعی: هر که عاشق تو شده، در این زندگی گرفتار شده و هیچ آزادی باقی نمانده است.
در بادیه عشق تو آن کعبه روم من
کش لنگ شده راحله و زاد نمانده ست
هوش مصنوعی: در بیابان عشق تو، من به کعبه‌ای شبیه‌ام که در سفر خود خسته و بی‌رهبر مانده‌ام و هیچ چیزی برای سفر ندارم.
دل را غم عشق تو بود مایه شادی
در عهد تو کس را دل ناشاد نمانده ست
هوش مصنوعی: دل به خاطر عشق تو دچار غم است، اما در زمانه‌ی تو هیچ کس نیست که دلش شاد نباشد.
گفتی کنم از نامه گهی یاد تو دردا
کز بخت من آن وعده تو را یاد نمانده ست
هوش مصنوعی: تو گفتی که از نامه‌ی خود گاهی به یاد تو می‌افتم، اما وای بر من که از شانس بد، آن وعده‌ات در یاد من نمانده است.
از دولت شاگردی عشق تو زجامی
مانده ست غزلها که ز استاد نمانده ست
هوش مصنوعی: از نعمت و برکت عشق تو، من همچنان یادگارهایی دارم که از استادانم بر جای نمانده است.