شمارهٔ ۵۵
بیدلی را بلایی افتاده ست
کش چو تو دلربایی افتاده ست
مژه ها را ز دل که خون گشته ست
درمیان ماجرایی افتاده ست
دل به چین جان به روم ازان رخ و زلف
هر یک از تو به جایی افتاده ست
نقد وصلت به دست ما گنجیست
که به چنگ گدایی افتاده ست
بی تو دل درفضای عرصه دهر
در عجب تنگنایی افتاده ست
دل ز گلزار وصل تو محروم
بلبل بینوایی افتاده ست
غرقه در موج خیز غم جامی
بی رخ آشنایی افتاده ست
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیدلی را بلایی افتاده ست
کش چو تو دلربایی افتاده ست
هوش مصنوعی: دل بیقرار من به خاطر زیبایی تو دچار مشکل و گرفتاری شده است.
مژه ها را ز دل که خون گشته ست
درمیان ماجرایی افتاده ست
هوش مصنوعی: چشمها به خاطر یک دلی شکسته و غمگین، حاکی از داستانی پنهاناند.
دل به چین جان به روم ازان رخ و زلف
هر یک از تو به جایی افتاده ست
هوش مصنوعی: قلب من به چین و جانم به روم رفته است؛ زیرا زیبایی و موهای تو هر کدام در جایی خاص تأثیر گذاشتهاند.
نقد وصلت به دست ما گنجیست
که به چنگ گدایی افتاده ست
هوش مصنوعی: اتحاد و پیوند ما ارزش و اهمیت زیادی دارد، مانند گنجی که در دستان شخصی نیازمند و بیچیزی قرار گرفته است.
بی تو دل درفضای عرصه دهر
در عجب تنگنایی افتاده ست
هوش مصنوعی: بدون تو، دلم در فضای گستردهٔ دنیا به شدت دچار تنگنا و پریشانی شده است.
دل ز گلزار وصل تو محروم
بلبل بینوایی افتاده ست
هوش مصنوعی: دل از باغ وصال تو بینصیب است و بلبل بیخبر از درد و غم در غم و اندوهی عمیق افتاده است.
غرقه در موج خیز غم جامی
بی رخ آشنایی افتاده ست
هوش مصنوعی: در دل امواج غم، جامی افتاده که چهره آشنا ندارد.