شمارهٔ ۵۱
ما را به غم تو هیچ کم نیست
تا هست غم تو هیچ غم نیست
خالی ز دل شکسته حالی
در زلف تو هیچ پیچ و خم نیست
خشک است رخت ز اشک رحمت
در چشمه آفتاب نم نیست
صد پاره دلم درم درم شد
جز داغ تو نقش هر درم نیست
بر ما به غرض چه می کشی خط
بر لوح ارادت این رقم نیست
قدر تو ز عاشقان بلند است
شه را حشمت جز از حشم نیست
جامی ز وجود خویش بگذر
جایی چو نشیمن عدم نیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما را به غم تو هیچ کم نیست
تا هست غم تو هیچ غم نیست
هوش مصنوعی: ما از غم تو هیچ کمبودی حس نمیکنیم و تا زمانی که غمت وجود دارد، هیچ غمی برایمان نیست.
خالی ز دل شکسته حالی
در زلف تو هیچ پیچ و خم نیست
هوش مصنوعی: دل شکسته من هیچ حالتی ندارد و زلف تو بیپیچ و خم است، یعنی به سادگی و بیهیچ دشواریای در دسترس است.
خشک است رخت ز اشک رحمت
در چشمه آفتاب نم نیست
هوش مصنوعی: لباسش خشک شده و از اشکهای رحمت تحت تاثیر نور آفتاب، هیچ رطوبتی ندارد.
صد پاره دلم درم درم شد
جز داغ تو نقش هر درم نیست
هوش مصنوعی: دلم به شدت شکسته و آشفته شده است و جز غم تو، هیچ چیز دیگری در قلبم باقی نمانده.
بر ما به غرض چه می کشی خط
بر لوح ارادت این رقم نیست
هوش مصنوعی: چرا با قصد و نیت بد، بر صفحه دل ما یادگاری مینویسی، در حالی که این خط برای تو نیست؟
قدر تو ز عاشقان بلند است
شه را حشمت جز از حشم نیست
هوش مصنوعی: ارزش تو در میان عاشقان بسیار بالا و بزرگ است و جلال و شکوه پادشاه فقط از خدمتکارانش به دست میآید.
جامی ز وجود خویش بگذر
جایی چو نشیمن عدم نیست
هوش مصنوعی: از وجود خود بگذر و به جایی برو که مانند خانهای در جهان نیست و در واقع، عدم است.