شمارهٔ ۴۷
رفت آنکه کام خواهم از لعل جانفزایت
یک گام بس به فرقم از نعل بادپایت
بستی قبا و رفتی بازآ که در فراقت
بر من لباس هستی شد تنگ چون قبایت
خو کرده ام به تیغت از زخم او ننالم
ترسم که گر بنالم رحمی دهد خدایت
هر سو که می خرامی با آنکه همچو سایه
افتاده بر زمینم می آیم از قفایت
زان دم که خاص بینم جورت به آشنایان
ز اهل جهان نخواهم جز با خود آشنایت
از بس که بر سر آید سنگم ز پاسبانان
کردن توان حصاری پیرامن سرایت
جامی دعای خود را قدری ندید چندان
کرد از زبان پاکان دریوزه دعایت
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رفت آنکه کام خواهم از لعل جانفزایت
یک گام بس به فرقم از نعل بادپایت
هوش مصنوعی: کسی که وجودش برای من بسیار ارزشمند و دوستداشتنی است، رفته است. به خاطر همین، حتی یک قدم هم از فرمانش دور نمیشوم.
بستی قبا و رفتی بازآ که در فراقت
بر من لباس هستی شد تنگ چون قبایت
هوش مصنوعی: تو پیراهن خود را بستی و رفتی، حالا برگرد که در دوریات، وجود من مثل پیراهنی شده که تنگ است و نمیتواند به راحتی راحتی کند.
خو کرده ام به تیغت از زخم او ننالم
ترسم که گر بنالم رحمی دهد خدایت
هوش مصنوعی: به زخمی که از تیغ تو خوردهام عادت کردهام و نمیخواهم شکایت کنم. میترسم اگر شکایت کنم، خداوند به من رحم کند.
هر سو که می خرامی با آنکه همچو سایه
افتاده بر زمینم می آیم از قفایت
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، من هم مانند سایهای بر زمین پشت سرت حرکت میکنم و به دنبال تو میآیم.
زان دم که خاص بینم جورت به آشنایان
ز اهل جهان نخواهم جز با خود آشنایت
هوش مصنوعی: از زمانی که تو را به خوبی میشناسم، دیگر از دنیا و مردم آن چیزی نمیخواهم جز اینکه فقط با تو آشنا باشم.
از بس که بر سر آید سنگم ز پاسبانان
کردن توان حصاری پیرامن سرایت
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه خیلی بر من فشار میآید و مانند سنگی از نگهبانان دور میشوم، نمیتوانم دیواری دور سرای خود بسازم.
جامی دعای خود را قدری ندید چندان
کرد از زبان پاکان دریوزه دعایت
هوش مصنوعی: دعای جامی را کسی جدی نگرفت، اما او از دل پاکان به خاطر دعایش درخواست کرد و به این ترتیب از آنها یاری خواست.