شمارهٔ ۱۷۰
ای به نظاره کرده رو موکب ماه من نگر
خیل بتان سپاه او حشمت شاه من نگر
پی سپرم به راه او باور اگر نمی کنی
جسته ز نعل توسَنش شعله آه من نگر
هست کلاه بندگیش افسر سربلندیم
چون مه نوسپهرسا ترک کلاه من نگر
باغ تر است و تازه او خشک گیاه او منم
رفته به صرصر غمش خشک گیاه من نگر
دانه اشک شد روان بر رخ زردم از مژه
حاصل تخم مهر او دانه و کاه من نگر
باد گشاد برقعش زلف گرفت جای او
مانع دولت آمده بخت سیاه من نگر
پای بر آستانه زد کفش به سر چو جامیم
بر سر تخت سلطنت افسر جاه من نگر
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به نظاره کرده رو موکب ماه من نگر
خیل بتان سپاه او حشمت شاه من نگر
هوش مصنوعی: ای کسی که به تماشای من نشستهای، به آرامیِ زیبایی که در چهره من وجود دارد نگاه کن. جمعی از زیبارویان در کنار او قرار دارند، به شکوه و جلال او بنگر که همچون یک پادشاه است.
پی سپرم به راه او باور اگر نمی کنی
جسته ز نعل توسَنش شعله آه من نگر
هوش مصنوعی: به سوی او میروم، اگر باور نداری، نگاهی به نشانههای آتشین اشکم بینداز که از دل تو برخاسته است.
هست کلاه بندگیش افسر سربلندیم
چون مه نوسپهرسا ترک کلاه من نگر
هوش مصنوعی: من به خاطر کلاهی که نماد بندگی من است، سرافراز و سربلند هستم. مانند ماهی که در اوج زیباییاش در آسمان میدرخشد، به کلاهم بنگر.
باغ تر است و تازه او خشک گیاه او منم
رفته به صرصر غمش خشک گیاه من نگر
هوش مصنوعی: باغ او سرسبز و شاداب است، در حالی که گیاه او پژمرده و خشک شده است. من به خاطر غم او دچار سرما و مشکلات شدهام، حالا گیاه من هم خشک و پژمرده شده است.
دانه اشک شد روان بر رخ زردم از مژه
حاصل تخم مهر او دانه و کاه من نگر
هوش مصنوعی: اشکهای من مانند دانههایی بر چهره زردم جاری شدهاند. از مژههایم، میتوان فهمید که محبت او در دل من کاشته شده، اما من به مانند کاه، بیارزش و کماهمیت به نظر میآیم.
باد گشاد برقعش زلف گرفت جای او
مانع دولت آمده بخت سیاه من نگر
هوش مصنوعی: باد، پردهای که از زلف او بر سر داشت را کنار زد و حالا برای من که خوشبختیام سیاه است، جز او مانعی برای خوشبختی نیست.
پای بر آستانه زد کفش به سر چو جامیم
بر سر تخت سلطنت افسر جاه من نگر
هوش مصنوعی: هر کس به درگاه پادشاهی میرود، باید مانند جامی که بر تخت سلطنت قرار دارد، با افتخار و وقار باشد. من نیز با حالتی پر از جاه و مقام، در اینجا ایستادهام.