گنجور

شمارهٔ ۱۵۹

با تو یکجا نمی توانم بود
وز تو یکتا نمی توانم بود
با تو دارم چو تن به جان پیوند
تن تنها نمی توانم بود
بر سر کوی تو ز بیم رقیب
آشکارا نمی توانم بود
بی تو بالین نشایدم ز حریر
سر به خارا نمی توانم بود
بر دلم بی تو شهر تنگ آمد
جز به صحرا نمی توانم بود
بدرم خرقه شکیبایی
چون شکیبا نمی توانم بود
بستم از ناله لب تو را زین بیش
انده افزا نمی توانم بود
من و قطع ره عدم چه کنم
بی تو قطعا نمی توانم بود
جز به آزار تیغت آسوده
جامی آسا نمی توانم بود

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با تو یکجا نمی توانم بود
وز تو یکتا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم در یک جا با تو بمانم و از تو هم نمی‌توانم به طور کامل جدا شوم.
با تو دارم چو تن به جان پیوند
تن تنها نمی توانم بود
هوش مصنوعی: من با تو هستم و وجودم به وجود تو وابسته است؛ بدون تو نمی‌توانم به تنهایی زندگی کنم.
بر سر کوی تو ز بیم رقیب
آشکارا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از رقیب، نمی‌توانم به طور آشکار در خیابان تو حضور داشته باشم.
بی تو بالین نشایدم ز حریر
سر به خارا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: من بی تو نمی‌توانم آرامش داشته باشم و همچنین نمی‌توانم از دغدغه‌های زندگی فاصله بگیرم.
بر دلم بی تو شهر تنگ آمد
جز به صحرا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: بدون تو، دل من در این شهر کوچک و دلگیر شده و فقط در دشت و بیابان می‌توانم آرامش پیدا کنم.
بدرم خرقه شکیبایی
چون شکیبا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به عنوان یک انسان صبور و آرام باشم، بنابراین باید لباس صبر و شکیبایی را کنار بگذارم.
بستم از ناله لب تو را زین بیش
انده افزا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: دیگر نمی‌توانم از ناله‌ها و دردهای تو بیشتر رنج بکشم، پس لب‌هایت را به سکوت می‌بندم.
من و قطع ره عدم چه کنم
بی تو قطعا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: من و جدایی از عدم چه کار می‌توانیم بکنیم؟ بدون تو مطمئناً نمی‌توانم زندگی کنم.
جز به آزار تیغت آسوده
جامی آسا نمی توانم بود
هوش مصنوعی: تنها از طریق زخم و آسیب‌های ناشی از تیغ تو می‌توانم در آرامش به سر ببرم.