شمارهٔ ۸ - قصیدة اخری
وه این چه بارگیست که بهر تجملش
زیبد ز زرکش اطلس چرخ فلک جلش
شکلیست بس بدیع که نتوان نگاشتن
بر صفحه ضمیر به کلک تخیلش
پوینده استری که چو صرصر به پای سعی
ننهاد دست طبع شکال تکاسلش
آهن سمی که گر به مثل بگذرد به کوه
حالی ز زخم سم فکند در تزلزلش
درگل رود چو آب و به خشکی جهد چو باد
در هیچ جوی و جر نبود حاجت پلش
گر راکبش به هند شود عازم از هرات
یک روز در میان برساند به کابلش
ور زانکه وقت صبح ز آمو شود سوار
پیش از حلول شب گذراند ز آملش
دلدل اگر نبودی همچون بنات نوع
مقطوع نسل، گفتی از نسل دلدلش
بودش اب آن مگر که برای رکوب خویش
یکچند کرد لطف مسیحا تکفلش
ام وی آن که قاید فرعون شد به نیل
تا اوفتد به ورطه خذلان تحولش
مرهون امتناع بود مثل او که بست
گردون به قفل عقم ممر تناسلش
بین یال و گردنش که همانا دمیده است
از دوش تا به گوش ریاحین و سنبلش
زینش نه زر ولیک به پشتش ز سیم و زر
چندان که تنگ بود مجال تنقلش
عیبی در او نبینم اگر پای تا به سر
صد ره کنم نگاه به چشم تأملش
غیر از وجود خویش که هستم به پشت او
عیبی گران که کوه نیارد تحملش
وین عیب را گرفته هنر فضل مفضلی
کامد نمی محیط ز موج تفضلش
دریا دلی که چین کراهت ندیده جود
در جبهه طلاقت وجه از تعللش
یعقوب بن حسن که به کنه امل رسید
هرکس که هم به جود وی آمد توسلش
معمور داشت ملک جهان را عمر به عدل
با او درین معامله باشد تعادلش
حلمش به کوه اگر فکند سایه چون فلک
ایمن کند تصلب جرم از تخلخلش
دورش مدام باد به بزم طرب چنان
کافتد ازان گمان جواز تسلسلش
شمارهٔ ۷ - در جواب نامه سلطان روم: چو از تنوع اوضاع گنبد دایرشمارهٔ ۹ - وایضا له: ای ماه نوت تراشه سم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وه این چه بارگیست که بهر تجملش
زیبد ز زرکش اطلس چرخ فلک جلش
هوش مصنوعی: این چه زیبایی و پرچیدگی است که برای جلوهگری آن، زیباترین و گرانقیمتترین پارچهها و طلاهای آسمان هم کم میآورند.
شکلیست بس بدیع که نتوان نگاشتن
بر صفحه ضمیر به کلک تخیلش
هوش مصنوعی: این یک تصویر بسیار نو و منحصر به فرد است که نمیتوان آن را بر روی صفحه ذهن با قلم خیال نوشت.
پوینده استری که چو صرصر به پای سعی
ننهاد دست طبع شکال تکاسلش
هوش مصنوعی: گوش کن، آن درختی که مانند باد طوفانی به سمت جلو نمیرود، نشان دهندهی تلاش و کوشش است که دست طبیعت به خاطر بیخیالیاش در آن کوتاهی کرده است.
آهن سمی که گر به مثل بگذرد به کوه
حالی ز زخم سم فکند در تزلزلش
هوش مصنوعی: اگر آهن سمی از کوه بگذرد، زخمهایش باعث لرزش و تزلزل کوه میشود.
درگل رود چو آب و به خشکی جهد چو باد
در هیچ جوی و جر نبود حاجت پلش
هوش مصنوعی: در گل رود مانند آب جریان پیدا میکند و در خشکی مانند باد تلاش میکند. در هیچ جوی و جریانی نیازی به پل زدن نیست.
گر راکبش به هند شود عازم از هرات
یک روز در میان برساند به کابلش
هوش مصنوعی: اگر سوارکاری بخواهد از هرات به سمت هند برود، میتواند در یک روز به کابل برسد.
ور زانکه وقت صبح ز آمو شود سوار
پیش از حلول شب گذراند ز آملش
هوش مصنوعی: اگر صبح زود سوار بر اسب شوی و قبل از اینکه شب فرا برسد، از آمل عبور کنی،...
دلدل اگر نبودی همچون بنات نوع
مقطوع نسل، گفتی از نسل دلدلش
هوش مصنوعی: اگر دلدل وجود نداشت، مانند دختران ناز از نسلهای قطعشده، میگفتی که او هم از نسل دلدلهاست.
بودش اب آن مگر که برای رکوب خویش
یکچند کرد لطف مسیحا تکفلش
هوش مصنوعی: او آب را برای این به خود گرفت که در جهت قدرت دانی و رکوب خود، یک مدت با مهربانی و لطف مانند مسیحا از او حمایت کند.
ام وی آن که قاید فرعون شد به نیل
تا اوفتد به ورطه خذلان تحولش
هوش مصنوعی: او کسی است که مانند فرعون در نیل افتاد تا به ورطهی نجات برسد، اما در حقیقت به شکست و ذلت افتاده است.
مرهون امتناع بود مثل او که بست
گردون به قفل عقم ممر تناسلش
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که مانند کسی که به خاطر ناتوانی در ایجاد نسل، نتوانسته به تولید مثل بپردازد، او نیز به نوعی به علت خودداری و امتناع در موقعیت خاصی قرار گرفته است. در واقع، این موضوع به محدودیتها و موانع در زندگی اشاره دارد.
بین یال و گردنش که همانا دمیده است
از دوش تا به گوش ریاحین و سنبلش
هوش مصنوعی: بین یال و گردن او، بویی به مشام میرسد که از دوش تا گوش گلها و سنبلها پخش شده است.
زینش نه زر ولیک به پشتش ز سیم و زر
چندان که تنگ بود مجال تنقلش
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از یک حیوان اشاره دارد که به جای استفاده از طلا، به طرز معین و خاصی از نقره و طلا بر روی خود حمل میکند. به این معنا که علیرغم اینکه خود حیوان ارزشی از جنس طلا ندارد، اما بارهای گرانبها و بسیار زیادی به دوش دارد که ممکن است برایش سنگین باشد و فضای کافی برای استراحت و تنقلات نداشته باشد.
عیبی در او نبینم اگر پای تا به سر
صد ره کنم نگاه به چشم تأملش
هوش مصنوعی: اگر بخواهم تمام وجود او را زیر نظر بگیرم و به دقت نگاه کنم، نمیتوانم هیچ عیبی در او پیدا کنم.
غیر از وجود خویش که هستم به پشت او
عیبی گران که کوه نیارد تحملش
هوش مصنوعی: به جز وجود خودم، عیب بزرگی دارم که هیچ کوهی قادر به تحمل آن نیست.
وین عیب را گرفته هنر فضل مفضلی
کامد نمی محیط ز موج تفضلش
هوش مصنوعی: این عیب را هنری گرفته است که از فضیلت مفضل سرچشمه میگیرد؛ زیرا تاثیر موج فضیلت او در این محیط محسوس نیست.
دریا دلی که چین کراهت ندیده جود
در جبهه طلاقت وجه از تعللش
هوش مصنوعی: دریا مانند دلی است که هرگز هیچ نشانهای از ناپسندی را تجربه نکرده و بخشش او مانند طلاست که از تعلل و کندی دور است.
یعقوب بن حسن که به کنه امل رسید
هرکس که هم به جود وی آمد توسلش
هوش مصنوعی: یعقوب بن حسن به کمال هدفش دست یافت و هر کسی که به بخشش او نزدیک شد، به او پناه برد.
معمور داشت ملک جهان را عمر به عدل
با او درین معامله باشد تعادلش
هوش مصنوعی: عمر با عدالت، سلطنت و اداره جهان را بر عهده دارد و در این کار، تعادل برقرار است.
حلمش به کوه اگر فکند سایه چون فلک
ایمن کند تصلب جرم از تخلخلش
هوش مصنوعی: اگر صبر و بردباری او مانند سایهای بر کوه بیفتد، همانند آسمان، وضعیت ثبات جرم را از عمق ناپایداریاش ایمن میسازد.
دورش مدام باد به بزم طرب چنان
کافتد ازان گمان جواز تسلسلش
هوش مصنوعی: دوران خوش و شادابی دائم و پیوسته باشد، به گونهای که کسی در مورد تکرار آن شک نکند و احساس آزادی در لذت و شادی داشته باشد.