شمارهٔ ۷ - فی المربع
الا ای ماه اوج دلربایی
که خیل نیکوان را پادشایی
مکن تا می توانی بی وفایی
که دور است از طریق آشنایی
زهی در دلربایی شوخ و چالاک
هزاران جان پاکت صید فتراک
به راه توسنت خلقی شود خاک
سواره هر گه از راهی برآیی
شبی خواهم نهان از پاسبانت
بمالم رخ به خاک آستانت
نگویم هستم از خیل سگانت
که چندین خوش نباشد خودستایی
مکن عزم رحیل ای ترک سرمست
که خواهد شد عنان عقلم از دست
مرا چون رشته جان با تو پیوست
نباشد طاقت روز جدایی
چو گل کو را برد باد بهاری
به صد تعجیل می رانی عماری
من از پی چون جرس نالان به زاری
بود رحمی کنی لطفی نمایی
به جان آمد ز درد دوریت دل
غم هجران عجب کاری ست مشکل
به صورت گرچه رفتی از مقابل
هنوز اندر میان جان مایی
نه دردم را دوا پیدا نه مرهم
سزد گر نبودم پروای عالم
من و کنج فراق و گوشه غم
تو با صد عشرت اکنون تا کجایی
گه از دل ناله بر گردون رسانم
گهی از دیده سیل خون فشانم
چو دانی آشکارا و نهانم
ز حال من چنین غافل چرایی
برو جامی به سوز و درد درساز
مکن چون عود هر دم ناله آغاز
کسی کو ماند از دلدار خود باز
ز درد و غم کجا یابد رهایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
الا ای ماه اوج دلربایی
که خیل نیکوان را پادشایی
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای دلربا، تو فرمانروایی برای جمع نیکان و نیکوکاران.
مکن تا می توانی بی وفایی
که دور است از طریق آشنایی
هوش مصنوعی: بی وفایی نکن که این کار باعث دوری و جدایی میشود و با آشنایی و دوستی در تضاد است.
زهی در دلربایی شوخ و چالاک
هزاران جان پاکت صید فتراک
هوش مصنوعی: تو با لطف و زیبایی خود هزاران دل پاک را به دام میکشی.
به راه توسنت خلقی شود خاک
سواره هر گه از راهی برآیی
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه وقتی فردی به مقام یا جایگاهی نائل میشود، مردم به او احترام میگذارند و حتی ممکن است به او خدمت کنند. هر بار که او از راهی عبور کند، توجه و احترام دیگران را جلب میکند.
شبی خواهم نهان از پاسبانت
بمالم رخ به خاک آستانت
هوش مصنوعی: یک شب میخواهم مخفیانه از نگهبانت دور شوم و چهرهام را به خاک درگاهت بمالم.
نگویم هستم از خیل سگانت
که چندین خوش نباشد خودستایی
هوش مصنوعی: من نمیگویم که جزو گروه سگانت هستم، زیرا این خودستایی خوشایند نیست.
مکن عزم رحیل ای ترک سرمست
که خواهد شد عنان عقلم از دست
هوش مصنوعی: ای ترک سرمست، تصمیم به رفتن نداشته باش، زیرا در این صورت کنترل تفکر و عقل من از دست میرود.
مرا چون رشته جان با تو پیوست
نباشد طاقت روز جدایی
هوش مصنوعی: وقتی که جانم به تو پیوند خورده، هیچکدام از روزهای جدایی را نمیتوانم تحمل کنم.
چو گل کو را برد باد بهاری
به صد تعجیل می رانی عماری
هوش مصنوعی: بهار که میرسد، بادی میآید که گل را به سرعت جابجا میکند. این باعث میشود که گردش روزگار و تغییرات زندگی را به خوبی حس کنیم.
من از پی چون جرس نالان به زاری
بود رحمی کنی لطفی نمایی
هوش مصنوعی: من مانند زنگی که به صدا در میآید و ناله میکند، در حال درخواست کمک هستم. ای کاش تو رحم کنی و با لطف و محبت خود به من توجه کنی.
به جان آمد ز درد دوریت دل
غم هجران عجب کاری ست مشکل
هوش مصنوعی: درد فراق تو چنان عمیق و جانسوز شده که تحملش برایم بسیار دشوار است. احساس غم و اندوه ناشی از دوریات به حدی رسیده که به جانم رسیده است.
به صورت گرچه رفتی از مقابل
هنوز اندر میان جان مایی
هوش مصنوعی: با اینکه از جلو به صورت از من فاصله گرفتهای، اما هنوز در عمق جان من حضور داری.
نه دردم را دوا پیدا نه مرهم
سزد گر نبودم پروای عالم
هوش مصنوعی: نه درمانی برای درد من وجود دارد و نه مرهمی که به من کمک کند؛ اگر نگران دنیا نبودم، این وضعیت برایم چندان مهم نمیبود.
من و کنج فراق و گوشه غم
تو با صد عشرت اکنون تا کجایی
هوش مصنوعی: من در گوشهای از غم و فراق تو نشستهام و با این حال به خوشی و شادمانی فکر میکنم. حالا بگو که این وضعیت به کجا میرسد یا تا کجا ادامه خواهد داشت.
گه از دل ناله بر گردون رسانم
گهی از دیده سیل خون فشانم
هوش مصنوعی: گاهی از دل خود نالهای به آسمان میفرستم و گاهی اشکهای خونین از چشمانم میریزم.
چو دانی آشکارا و نهانم
ز حال من چنین غافل چرایی
هوش مصنوعی: چرا به حال من که هم در آشکارا و هم در نهان میدانی، اینگونه بیتوجهی؟
برو جامی به سوز و درد درساز
مکن چون عود هر دم ناله آغاز
هوش مصنوعی: برو و از درد و سوزی که در دل داری، جامی پر کن و بگذار که بر سوز و نالهات غلبه کنی، مانند عود که هر لحظه صدای نالهاش بلند میشود.
کسی کو ماند از دلدار خود باز
ز درد و غم کجا یابد رهایی
هوش مصنوعی: کسی که از محبوبش دور مانده باشد، به خاطر درد و غمش، کجا میتواند رهایی پیدا کند؟