شمارهٔ ۷۶
برفت عقل و دل و دین و ماند جان تنها
چو آن غریب که ماند ز کاروان تنها
چو خوان درد نهادی خیال را بفرست
که منعمان ننشانند میهمان تنها
حدیث موی میانان چو در میان آید
تو در خیال من آیی ازان میان تنها
ز زلف و خال و خطت چون رهم به حیله عقل
گرفت از همه سو دزد پاسبان تنها
به سان خامه دو بودی زبان من ای کاش
که شرح شوق تو نتوان به یک زبان تنها
چو نی چگونه ننالم که شد ز ناوک تو
هزار روزنه ام در هر استخوان تنها
مرو به خلد برین بی خیال او جامی
که لذتی ندهد گشت بوستان تنها
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برفت عقل و دل و دین و ماند جان تنها
چو آن غریب که ماند ز کاروان تنها
هوش مصنوعی: عقل و دل و ایمان از دست رفت و تنها چیزی که باقی ماند جان بود، مانند آن غریبی که از کاروان دور شده و تنها مانده است.
چو خوان درد نهادی خیال را بفرست
که منعمان ننشانند میهمان تنها
هوش مصنوعی: وقتی که بیماری و رنج را بررسی کردی، به یاد داشته باش که نباید میهمان را تنها نگه داری و باید او را همراهی کنی.
حدیث موی میانان چو در میان آید
تو در خیال من آیی ازان میان تنها
هوش مصنوعی: وقتی حرف و حدیث درباره موی یار به میان میآید، تو هم در خیال من حضور پیدا میکنی و از آن وسط فقط تو برای من مهم میشوی.
ز زلف و خال و خطت چون رهم به حیله عقل
گرفت از همه سو دزد پاسبان تنها
هوش مصنوعی: زیبایی زلف و خال و خط تو، به گونهای است که عقل را به ترفند میگیرد و در میان همه توجهها، تنها دزد و پاسبان تو هستی.
به سان خامه دو بودی زبان من ای کاش
که شرح شوق تو نتوان به یک زبان تنها
هوش مصنوعی: ای کاش زبان من مانند قلمی بود که میتوانست شوق تو را با چندین زبان مختلف بیان کند، زیرا نمیتوانم احساسات و عشق خود را تنها با یک زبان انتقال دهم.
چو نی چگونه ننالم که شد ز ناوک تو
هزار روزنه ام در هر استخوان تنها
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از درد خود بنالم، وقتی که عشق تو به من زخمهایی زده که در هر جایی از وجودم تنها ماندهاند؟
مرو به خلد برین بی خیال او جامی
که لذتی ندهد گشت بوستان تنها
هوش مصنوعی: به بهشت نرو، اگر بیخیالش هستی، چرا که نوشیدن جامی که شادی نیاورد، مثل گشت و گذار در باغی خالی است.