شمارهٔ ۴۲
رحمی بده خدایا آن سنگدل جوان را
یا طاقتی و صبری این پیر ناتوان را
بختم جوان و عقلم پیر است لیک عشقش
آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
گر زرد شد گیاهی در خشکسال هجران
پژمردگی مبادا آن تازه ارغوان را
خون می رود ز چشمم آن بخت کو که بینم
سروی نشسته بر لب این چشمه روان را
زاهد به کنج محراب آورده روی طاعت
عاشق گرفته قبله آن طاق ابروان را
محمل مبند امروز ای ساربان جانان
کز آب چشم ما شد ره بسته کاروان را
جامی ز عشق خوبان گر گفت توبه کردم
این نکته بشنو از من زنهار مشنو آن را
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رحمی بده خدایا آن سنگدل جوان را
یا طاقتی و صبری این پیر ناتوان را
هوش مصنوعی: خدایا، به این جوان بیرحم رحم کن و اگر نمیتوانی، لااقل به این پیر ناتوان قدرت و صبری عطا کن.
بختم جوان و عقلم پیر است لیک عشقش
آورده زیر فرمان هم پیر و هم جوان را
هوش مصنوعی: سرنوشت من جوان است، اما عقل و درک من کهن و پخته شده است. با این حال، عشق او همه را، چه جوانان و چه پیران، تحت تأثیر خود قرار داده و در اختیار خود گرفته است.
گر زرد شد گیاهی در خشکسال هجران
پژمردگی مبادا آن تازه ارغوان را
هوش مصنوعی: اگر گیاهی در دوران خشکی و دوری پژمرده و زرد شود، نگذار به آن ارغوان تازه آسیب برسد.
خون می رود ز چشمم آن بخت کو که بینم
سروی نشسته بر لب این چشمه روان را
هوش مصنوعی: اشکهایم بیاختیار میریزند و ای کاش بختی داشتم که بتوانم آن سرو بلند و زیبا را ببینم که بر لب چشمهای جاری نشسته است.
زاهد به کنج محراب آورده روی طاعت
عاشق گرفته قبله آن طاق ابروان را
هوش مصنوعی: زاهد که در جایگاه عبادت نشسته، با رویش به سمت طاعت خود، عاشق نیز با توجه و عشقش به خدا، به ابروی معشوق خود مینگرد.
محمل مبند امروز ای ساربان جانان
کز آب چشم ما شد ره بسته کاروان را
هوش مصنوعی: امروز ای سوار، اجازه نده که بار و بندیل را حمل کنی، زیرا اشکهای ما باعث شده که مسیر کاروان بسته شود و نتوانیم حرکت کنیم.
جامی ز عشق خوبان گر گفت توبه کردم
این نکته بشنو از من زنهار مشنو آن را
هوش مصنوعی: اگر کسی از عشق معشوقان بگوید که از عشق دست برداشتهام، این را از من بشنو که به هیچ وجه به این گفتهاش اعتماد نکن.