گنجور

شمارهٔ ۴۰

من که خدمت کرده ام رندان درد آشام را
کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
تا شدم فارغ به استغنای عشق از هر مراد
بر مراد خویش یابم گردش ایام را
رند و صوفی عارف و عامی مخوانیدم که من
گم شدم در شاهد و می برنتابم نام را
شیخ شهرتجوی رعنا را تماشا کن که چون
در لباس خاص ظاهر شد فریب عام را
می کشد دامی پی صید مگس چون عنکبوت
شاهبازی کو که از هم بردرد این دام را
محتسب در منع می از حد تجاوز می کند
می برد زین فعل منکر رونق اسلام را
هر کس از قسام فطرت قسمت خود یافتند
زهدورزان جامه سالوس و جامی جام را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.