گنجور

شمارهٔ ۳۱۴

چو در شبگون لباس آن مه به گشت شب برون آید
دلم زان شکل عیارانه در قید جنون آید
ز بس خون حریفان ریخت آن ترک جفاپیشه
غباری کز سر آن کوی خیزد بوی خون آید
مریز ای دیده خون دل مباد آن چند پیکانش
که شد آب از تف و تاب درون با آن برون آید
چنان کوهی که بر دل داشت فرهاد از غم شیرین
صدای ناله تا اکنون سزد کز بیستون آید
شدم چون لاله رنگین جامه ای شاخ گل نازک
ز بس کز دیده بی روی تو اشکم لاله گون آید
جفایی گر رسد از تو من و از تو گله حاشا
تو خود لطفی ز سر تا پای اینها از تو چون آید
خدا را چون به بزم عیش بنشینی بگو یک ره
طفیل دیگران بیچاره جامی هم درون آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو در شبگون لباس آن مه به گشت شب برون آید
دلم زان شکل عیارانه در قید جنون آید
هوش مصنوعی: وقتی که در شب تار، آن ماه زیبا بیرون می‌آید، دل من به خاطر آن زیبایی فریبنده دچار جنون و حیرت می‌شود.
ز بس خون حریفان ریخت آن ترک جفاپیشه
غباری کز سر آن کوی خیزد بوی خون آید
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه آن ترک بی‌رحم خون حریفان زیادی را ریخته، بویی از خون از گرد و غباری که از آن کوی بلند می‌شود، به مشام می‌رسد.
مریز ای دیده خون دل مباد آن چند پیکانش
که شد آب از تف و تاب درون با آن برون آید
هوش مصنوعی: ای چشم، خون دل نریز؛ مبادا چند تیر که از شدت حرارت و جنون درون برآید، به بیرون بیفتد.
چنان کوهی که بر دل داشت فرهاد از غم شیرین
صدای ناله تا اکنون سزد کز بیستون آید
هوش مصنوعی: فرهاد به خاطر عشق شیرین، غم و اندوه زیادی را تحمل می‌کرد، به گونه‌ای که این احساساتش به اندازه کوه بزرگی سنگین و سخت بود. بنابراین، طبیعی است که صدای ناله‌اش از بیستون به گوش برسد.
شدم چون لاله رنگین جامه ای شاخ گل نازک
ز بس کز دیده بی روی تو اشکم لاله گون آید
هوش مصنوعی: من مانند لاله‌ای رنگین شده‌ام و جامه‌ام شبیه به آن است. شاخ گل نازکی دارم که به خاطر اشکی که از دیدنت می‌ریزید، رنگش مانند لاله است و زیبایی‌ام تحت تاثیر جدایی‌ات قرار گرفته است.
جفایی گر رسد از تو من و از تو گله حاشا
تو خود لطفی ز سر تا پای اینها از تو چون آید
هوش مصنوعی: اگر از تو آسیبی به من برسد و من از تو شکایت کنم، نه! تو خود لطفی داری که از سر تا پای تو نشأت می‌گیرد. چطور می‌توانم از تو شکایت کنم؟
خدا را چون به بزم عیش بنشینی بگو یک ره
طفیل دیگران بیچاره جامی هم درون آید
هوش مصنوعی: وقتی که در جمع و صفای دوستان نشسته‌ای و شادمانی می‌کنی، به خدا بگو یک بار هم به خاطر دیگران، خودت را در آن جمع دعوت کن و از خوشی‌ها بهره‌مند شو.