گنجور

شمارهٔ ۳۰۷

لعل لبت به لطف حکایت نمی‌کند
چشم خوشت نظر به عنایت نمی‌کند
صد بار بیش پیش تو گفتیم درد دل
دردا که در دل تو سرایت نمی‌کند
دل با سگ تو شرح دهد قصه رقیب
از دوستان به غیر شکایت نمی‌کند
با شیخ خرقه پوش چه کارم که کار من
جز پیر می‌فروش کفایت نمی‌کند
از لوح فهم واعظ خوش‌لهجه محو به
هر نکته کز لب تو روایت نمی‌کند
معشوق را رعایت عاشق خوش است لیک
یار من این طریقه رعایت نمی‌کند
جامی ببند لب که حریف سخن‌نیوش
ادراک رمز و فهم کنایت نمی‌کند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لعل لبت به لطف حکایت نمی‌کند
چشم خوشت نظر به عنایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: لب تو به زیبایی خود چیزی نمی‌گوید و چشمان زیبایت هم به خوبی‌ها توجهی ندارند.
صد بار بیش پیش تو گفتیم درد دل
دردا که در دل تو سرایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: ما بارها از مشکلات و احساسات خود برایت گفتیم، اما افسوس که این حرف‌ها هیچ تأثیری بر دل تو نمی‌گذارد.
دل با سگ تو شرح دهد قصه رقیب
از دوستان به غیر شکایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: دل برای تو از معشوق و رقیب روایت می‌کند و هرگز از دوستانش شکایت نمی‌کند.
با شیخ خرقه پوش چه کارم که کار من
جز پیر می‌فروش کفایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: من به شیخی که لباس عارفان را به تن دارد نیازی ندارم، زیرا کار من تنها به فروش شراب و می‌خوش مربوط می‌شود و بس.
از لوح فهم واعظ خوش‌لهجه محو به
هر نکته کز لب تو روایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: واعظ با لهجه‌ی خوشش اطلاعات را از لوح آگاهی‌اش می‌خواند و هر نقطه‌ای که از زبان تو نقل نمی‌شود، از یادش می‌رود.
معشوق را رعایت عاشق خوش است لیک
یار من این طریقه رعایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: عاشق دوست دارد که معشوق به احساسات و نیازهای او توجه کند، اما یار من این گونه رفتار نمی‌کند و به نیازهایم اهمیت نمی‌دهد.
جامی ببند لب که حریف سخن‌نیوش
ادراک رمز و فهم کنایت نمی‌کند
هوش مصنوعی: سکوت کن و حرف نزن، چون کسی که می‌تواند سخن مرا بشنود، به خوبی می‌تواند اسرار و معنی‌های پنهان آن را درک کند.