گنجور

شمارهٔ ۳

خلیلی لاحت لنا دور سلمی
نشان های سلمی شد از دور پیدا
کهن ناشده داغ او گشت تازه
قفا نبک من ذکر من لیس ینسی
ازین ربع و اطلال هر جا گیاهی
که بینیم گویا زبانی ست گویا
جز افسون سلمی و افسانه او
نخوانند بر ما نگویند با ما
خدا را رو ای باد و از من بنه رخ
به خاک رهش مرة بعد اخری
به عرضش رسان کای درین دیر کرده
لب لعلت احیای رسم مسیحا
حیات ابد می کند بنده جامی
ز لعل تو دریوزه و الامر اعلی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.