شمارهٔ ۲۸۳
سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید
ز روی لطف به سوی فتادگان نگرید
سوی شکار شد آن ماه و من به ره ماندم
خدای را غم حال من شکسته خورید
به خواریم مگذارید بر ره افتاده
که پیش چشم من از جان و دل عزیزترید
قلاده سگ کویش به گردنم فکنید
کشان کشان ز پیش تا شکارگه ببرید
کرم کنید و ستانید نیم جان مرا
به خاک سم سمند سوار من سپرید
اگر شماره خیل سگان خویش کند
مرا به سهو هم از خیل آن سگان شمرید
نکرد در دلتان جای ناله جامی
دریغ کز غم ارباب درد بی خبرید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپاه دوست کزین سو سوار می گذرید
ز روی لطف به سوی فتادگان نگرید
هوش مصنوعی: سپاه دوست که از این سو میگذرد، با محبت به کسانی که در حال افتادن هستند نگاه نمیکند.
سوی شکار شد آن ماه و من به ره ماندم
خدای را غم حال من شکسته خورید
هوش مصنوعی: آن ماه به سوی شکار رفت و من در مسیر تنها ماندم. آه خدایا، برای حال من غمگین شدهام.
به خواریم مگذارید بر ره افتاده
که پیش چشم من از جان و دل عزیزترید
هوش مصنوعی: لطفاً اجازه ندهید که بر سرم بیفتد، چون به نظر من شما از جان و دل هم برای من عزیزتر هستید.
قلاده سگ کویش به گردنم فکنید
کشان کشان ز پیش تا شکارگه ببرید
هوش مصنوعی: قلادهای که نشان از تعلق به او دارد را به گردن من بیفکنید، تا مرا با خود ببرند و به مکان شکار هدایت کنند.
کرم کنید و ستانید نیم جان مرا
به خاک سم سمند سوار من سپرید
هوش مصنوعی: لطفاً با مهربانی به من کمک کنید و جان نیمهجانم را بگیرید؛ زمانی که سم اسب سوار من بر زمین میافتد.
اگر شماره خیل سگان خویش کند
مرا به سهو هم از خیل آن سگان شمرید
هوش مصنوعی: حتی اگر به اشتباه مرا به عنوان یکی از آن سگان بشمارید، باز هم من جزو همان جمعیت سگان هستم.
نکرد در دلتان جای ناله جامی
دریغ کز غم ارباب درد بی خبرید
هوش مصنوعی: در قلب شما جایی برای ناله و اندوه وجود ندارد، شگفتا که از غم و درد کسانی که دچار رنج هستند، بیخبر هستید.