گنجور

شمارهٔ ۲۴۵

جان تن فرسوده را با غم هجران گذاشت
طاقت صحبت نداشت خانه به مهمان گذاشت
تیر تو آمد فرو سینه بسی تنگ بود
دل به عدم رو نهاد جان به پیکان گذاشت
کعبه روی را کشید جذبه خاک درت
راحله و زاد را زیر مغیلان گذاشت
گریه چراغم بکشت گرمی دل همچنان
آتش پیدا نشاند سوزش پنهان گذاشت
ترک دل آشوب من گر خرد و صبر پاک
برد به غارت چه باک شکر که ایمان گذاشت
طرف کله بر شکست رخش جفا تند راند
هر قدمی صد چو من واله و حیران گذاشت
جامی بیدل نیافت داد ز خوبان شهر
راه سفر برگرفت شهر بدیشان گذاشت

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان تن فرسوده را با غم هجران گذاشت
طاقت صحبت نداشت خانه به مهمان گذاشت
هوش مصنوعی: دل آزرده و خسته‌اش را با غم جدایی رها کرد و دیگر تحمل گفتگو را نداشت، به همین خاطر خانه‌اش را به مهمان سپرد.
تیر تو آمد فرو سینه بسی تنگ بود
دل به عدم رو نهاد جان به پیکان گذاشت
هوش مصنوعی: تیر تو به قلبم اصابت کرد و دل به شدت فشرده شد، رو به نیستی نهاد و جانم را به تیر سپرد.
کعبه روی را کشید جذبه خاک درت
راحله و زاد را زیر مغیلان گذاشت
هوش مصنوعی: کعبه به سمت تو جذب شد و خاک درگاهت را به سفر و زاد و توشه‌ام تبدیل کردم و آن را زیر سایه درختان گذاشتم.
گریه چراغم بکشت گرمی دل همچنان
آتش پیدا نشاند سوزش پنهان گذاشت
هوش مصنوعی: گریه‌ام چراغ زندگی‌ام را خاموش کرد، اما گرمای دل همانند آتش، سوزش پنهانی را درونم باقی گذاشت.
ترک دل آشوب من گر خرد و صبر پاک
برد به غارت چه باک شکر که ایمان گذاشت
هوش مصنوعی: اگر دل من دچار آشفتگی باشد و عقل و صبر راستین از من بگیرند، چه اهمیتی دارد؟ زیرا شکر خدا که ایمانم را حفظ کرده‌ام.
طرف کله بر شکست رخش جفا تند راند
هر قدمی صد چو من واله و حیران گذاشت
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از عشق و احساسات عمیق خود اشاره می‌کند. او به شدت مجذوب محبوبش است و هر حرکت او برایش غیرقابل تحمل و دردناک است. محبوب با ناز و جفا از کنار او عبور می‌کند و هر بار که قدم برمی‌دارد، شاعر را بیشتر به حیرت و شگفتی می‌کشاند. این عشق و دلبستگی او را در حالتی از والگی و بلاتکلیفی قرار داده است.
جامی بیدل نیافت داد ز خوبان شهر
راه سفر برگرفت شهر بدیشان گذاشت
هوش مصنوعی: یک مرد بیدل و دل شکسته، از محبوبان شهر ناامید شد و تصمیم گرفت تا سفر کند و شهر را به قصد جایی دیگر ترک کرد.