گنجور

شمارهٔ ۲۳۸

دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست
سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست
گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود
غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست
چون فسونگر دید درد من برید از من امید
ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست
آن نه باران بود گرد کوی لیلی هر بهار
روزگار سنگدل بر حال مجنون می‌گریست
وان روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود
بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون می‌گریست
شد چنان جامی ضعیف از محنت هجران که دوش
سیل اشک از خانه می‌بردش برون چون می‌گریست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش بر یاد تو چشمم دم به دم خون می‌گریست
سوز من می‌دید شمع و از من افزون می‌گریست
هوش مصنوعی: دیشب هنگام یاد تو، چشمانم هر لحظه اشک می‌ریخت. شعله شمع، سوز من را می‌دید و بیشتر از من گریه می‌کرد.
گریه تلخ صراحی نیز بی‌چیزی نبود
غالبا از شوق آن لب‌های میگون می‌گریست
هوش مصنوعی: صراحی، که خود نوشیدنی دارد، گاهی از شوق زیبایی لب‌های میگون می‌نالد و اشک می‌ریزد. این نشان می‌دهد حتی خود او هم از محبت و زیبایی بی‌نصیب نیست.
صبحدم یارب کواکب بود ریزان از سپهر
یا نه بر درد دل من چشم گردون می‌گریست
هوش مصنوعی: در صبح زود، ای پروردگار، آیا ستاره‌ها از آسمان فرو می‌ریختند یا اینکه آسمان برای درد دل من می‌گریست؟
چون فسونگر دید درد من برید از من امید
ورنه بی‌موجب چرا هنگام افسون می‌گریست
هوش مصنوعی: زمانی که فسونگری درد من را دید، از من ناامید شد. وگرنه دلیل دیگری نداشت که در هنگام افسونگری اشک بریزد.
آن نه باران بود گرد کوی لیلی هر بهار
روزگار سنگدل بر حال مجنون می‌گریست
هوش مصنوعی: هر سال، در فصل بهار، به نظر می‌رسید که بارانی که بر کوچه‌های لیلی می‌بارد، تنها به خاطر حال مجنون است و او را به یاد می‌آورد. این باران نماد دلسوزی و اندوه روزگار بی‌رحم بر حال مجنون است.
وان روان تا منزل شیرین نه جوی شیر بود
بلکه بر فرهاد مسکین کوه و هامون می‌گریست
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که در مسیر رسیدن به یک مقصد خوشایند و دل‌نشین، شیرینی و لذت فقط خاصیت ظاهری ندارد؛ بلکه در درون خود درد و رنجی وجود دارد. به نوعی به فرهاد، که اسطوره‌ای از عشق و فداکاری است و در حال غم و اندوه در مواجهه با دشواری‌هاست، اشاره شده است.
شد چنان جامی ضعیف از محنت هجران که دوش
سیل اشک از خانه می‌بردش برون چون می‌گریست
هوش مصنوعی: به خاطر درد جدایی، حال آن جام به قدری ضعیف و آسیب‌پذیر شده که شب گذشته، سیل اشک از خانه‌اش خارج می‌شود و وقتی که اشک‌ها می‌ریزد، به شدت گریه می‌کند.