گنجور

شمارهٔ ۲۰۸

پرتو شمع رخت عکس بر افلاک انداخت
قرص خورشید شد و سایه بر این خاک انداخت
برقی از شعشعه طلعت رخشان تو جست
شعله در خرمن مشتی خس و خاشاک انداخت
خوش بران رخش که عشقت فلک سرکش را
طوق در گردن ازان حلقه فتراک انداخت
ذوق مستان صبوحی زده بزم تو دید
صبح در اطلس فیروزه خود چاک انداخت
می خرامیدی و ارواح قدس می گفتند
ای خوش آن پاک که سر در ره این پاک انداخت
طوطی ناطقه را سر خط و عارض تو
زنگ تشویر در آیینه ادراک انداخت
جامی اهلیت اندیشه عشق تو نداشت
همتش رخت درین موج خطرناک انداخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پرتو شمع رخت عکس بر افلاک انداخت
قرص خورشید شد و سایه بر این خاک انداخت
هوش مصنوعی: نور شمع زیبایی تو را به آسمان‌ها رساند و همچون خورشید درخشید و سایه‌اش بر این زمین افتاد.
برقی از شعشعه طلعت رخشان تو جست
شعله در خرمن مشتی خس و خاشاک انداخت
هوش مصنوعی: ناگهان نوری از چهره درخشان تو تابید و شعله‌ای در میان انبوهی از علف‌های خشک و بی‌فایده ایجاد کرد.
خوش بران رخش که عشقت فلک سرکش را
طوق در گردن ازان حلقه فتراک انداخت
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌ات باعث شده که عشق تو مانند گردن‌بند بر گردن فلک سوار بشود، و به این ترتیب، فلک را تحت کنترل درآورد.
ذوق مستان صبوحی زده بزم تو دید
صبح در اطلس فیروزه خود چاک انداخت
هوش مصنوعی: ذوق و شوق سرمستی در بزم تو باعث شد که صبح، در لباس فیروزه‌ای خود، شکاف‌ها و زیبایی‌های بیشتری را به نمایش بگذارد.
می خرامیدی و ارواح قدس می گفتند
ای خوش آن پاک که سر در ره این پاک انداخت
هوش مصنوعی: تو با زیبایی و حرکات دلربایت در حرکت بودی و ارواح قدسی که در اطراف بودند می‌گفتند ای کاش آن شخص پاک و معصوم هم که در مسیر این زیبایی قرار گرفته، خوشحال و سعادتمند باشد.
طوطی ناطقه را سر خط و عارض تو
زنگ تشویر در آیینه ادراک انداخت
هوش مصنوعی: پرنده سخنگو با زیبایی و جذابیت چهره‌ات در آینه‌ای که برای درک حقیقت است، زنگی را به صدا درآورد.
جامی اهلیت اندیشه عشق تو نداشت
همتش رخت درین موج خطرناک انداخت
هوش مصنوعی: کسی که توانایی اندیشیدن به عشق تو را نداشت، جرأت نکرد در این دریای پرخطر گام بردارد.