گنجور

شمارهٔ ۲۰۳

لبت قوت جان از شکرخنده ساخت
به یک خنده صد کشته را زنده ساخت
دل پاره پاره مرا جمع بود
در آن زلف بادش پراکنده ساخت
چه روی خلاصی بود بنده را
که عشق تو صد شاه را بنده ساخت
ز یک تار مویت که تا پا رسید
پی ما توان عمر پاینده ساخت
برازنده نبود قبای بقا
جز آن زنده دل را که با ژنده ساخت
نبودم به یک بوسه شرمنده ات
به خوابم لبت دوش شرمنده ساخت
لبت دید جامی که بخشید جان
بلی مست را باده بخشنده ساخت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لبت قوت جان از شکرخنده ساخت
به یک خنده صد کشته را زنده ساخت
هوش مصنوعی: لبخند تو مانند شهدی شیرین است که جان مرا تغذیه می‌کند و با یک لبخندت، می‌توانی زندگی را به افراد بسیاری بازگردانی.
دل پاره پاره مرا جمع بود
در آن زلف بادش پراکنده ساخت
هوش مصنوعی: دل شکستۀ من در آن زلف، مثل تکه‌های پاره‌پاره بود که باد آن‌ها را پراکنده کرد.
چه روی خلاصی بود بنده را
که عشق تو صد شاه را بنده ساخت
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است بنده‌ای مانند من از عشق تو رهایی یابد، در حالی که عشق تو حتی شاهان را به بندگی واداشته است؟
ز یک تار مویت که تا پا رسید
پی ما توان عمر پاینده ساخت
هوش مصنوعی: از یک تار موی تو که تا پایم رسید، توانستم عمر طولانی و پایدار بسازم.
برازنده نبود قبای بقا
جز آن زنده دل را که با ژنده ساخت
هوش مصنوعی: تنها کسی که شایستهٔ زندگی ماندن است، انسانی است که با تمام سختی‌ها و مشکلات کنار بیاید و به زندگی ادامه دهد.
نبودم به یک بوسه شرمنده ات
به خوابم لبت دوش شرمنده ساخت
هوش مصنوعی: در خوابم، به خاطر یک بوسه نتوانستم شرمنده‌ات باشم، اما لب‌های تو دیشب باعث شرمندگیم شدند.
لبت دید جامی که بخشید جان
بلی مست را باده بخشنده ساخت
هوش مصنوعی: لب‌های تو مانند جامی است که جان انسان را بخشیده و باده‌ای که مستی را به وجود می‌آورد، در آن می‌ریزد.