گنجور

شمارهٔ ۱۸۵

خوش آن که وقت گل لب جویی گرفته است
در پای سرو دست سبویی گرفته است
جعد بنفشه را که چمن مشکبوی ازوست
بر بوی زلف غالیه بویی گرفته است
از جنگ و آشتی کسان می رمد دلم
تا خو به مهر عربده جویی گرفته است
کس راه عندلیب نزد در حریم باغ
جز گل که از تو رنگی و بویی گرفته است
چون تابم از تو روی که بر من بلای عشق
راه خلاصی از همه سویی گرفته است
جان را خجسته باد به شهر عدم سفر
کز طلعت تو فال نکویی گرفته است
جامی چه مرد گوشه عزلت چنین که باز
از دست داده دل سر کویی گرفته است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن که وقت گل لب جویی گرفته است
در پای سرو دست سبویی گرفته است
هوش مصنوعی: خوشبختانه آن کسی که در زمان شکفتن گل‌ها، در کنار جوی آبی نشسته و در زیر درخت سرو با دست خود جامی گرفته است، لذت زندگی را درک کرده است.
جعد بنفشه را که چمن مشکبوی ازوست
بر بوی زلف غالیه بویی گرفته است
هوش مصنوعی: جعد بنفشه، که چمن خوشبوی مشک مانند اوست، بویی از زلف غالیه گرفته و با آن در تداخل است.
از جنگ و آشتی کسان می رمد دلم
تا خو به مهر عربده جویی گرفته است
هوش مصنوعی: دل من از جنگ و درگیری کسان رنج می‌برد و به همین خاطر به عشق و شور و شیدایی روی آورده است.
کس راه عندلیب نزد در حریم باغ
جز گل که از تو رنگی و بویی گرفته است
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به نزد مرغ باغی برود؛ تنها گل‌هایی که رنگ و بوی خود را از تو گرفته‌اند، می‌توانند وارد حریم باغ شوند.
چون تابم از تو روی که بر من بلای عشق
راه خلاصی از همه سویی گرفته است
هوش مصنوعی: وقتی من از زیبایی تو می‌تابم، گرفتار درد عشق شده‌ام و از هر طرف نمی‌توانم راه فراری پیدا کنم.
جان را خجسته باد به شهر عدم سفر
کز طلعت تو فال نکویی گرفته است
هوش مصنوعی: به زندگی تو شادباش ، که به سرزمین ناپدیدی می‌روی، زیرا چهره زیبای تو برای من نشانی از خوشبختی و پیشگویی خوب به ارمغان آورده است.
جامی چه مرد گوشه عزلت چنین که باز
از دست داده دل سر کویی گرفته است
هوش مصنوعی: جامی، با وجود اینکه در گوشه تنهایی و انزوا به سر می‌برد، باز هم دلش را در دست گرفته و به سوی محلی که دوستش را ملاقات کند می‌برد.