گنجور

شمارهٔ ۱۶۲

تویی که درد و غمت یار ناگزیر من است
جفا و هر چه رسد از تو دلپذیر من است
ز خون دل چه نویسم به لوح چهره خویش
چو نیست بر تو نهان آنچه در ضمیر من است
کشم به پیش توجان لیک چون تو شاهی را
چه التفات بدین تحفه حقیر من است
همین سعادت من بس که چون مرا بینی
به خاطرت گذرد کین گدا اسیر من است
چو عود بس که خورم گوشمال غم همه شب
سرود بزم فلک ناله و نفیر من است
به خار و خس که در آن کوی شب نهم پهلو
چنان خوشم که مگر بستر حریر من است
اگر ز پای فتادم چو جامی از غم عشق
چه باک چون کرم دوست دستگیر من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تویی که درد و غمت یار ناگزیر من است
جفا و هر چه رسد از تو دلپذیر من است
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که درد و غم تو همیشه با من است و هر گونه بدی که از تو به من برسد برایم خوشایند است.
ز خون دل چه نویسم به لوح چهره خویش
چو نیست بر تو نهان آنچه در ضمیر من است
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، چه بنویسم بر چهره‌ام؟ وقتی که آنچه در ذهن و قلب من است، برای تو پنهان نیست.
کشم به پیش توجان لیک چون تو شاهی را
چه التفات بدین تحفه حقیر من است
هوش مصنوعی: من نزد تو می‌آیم و جانم را به تو تقدیم می‌کنم، اما تو که شاهی هستی، چرا به این هدیه‌ی کوچک من توجهی داری؟
همین سعادت من بس که چون مرا بینی
به خاطرت گذرد کین گدا اسیر من است
هوش مصنوعی: سعادت من این است که وقتی تو مرا می‌بینی، به یاد می‌آوری که این گدا به چنگ من افتاده است.
چو عود بس که خورم گوشمال غم همه شب
سرود بزم فلک ناله و نفیر من است
هوش مصنوعی: مثل بخاری که می‌سوزد و بوی خوشی دارد، من دچار درد و غم هستم. در طول شب، به جای شادی و جشن، صدای ناله و فریاد من در آسمان می‌پیچد.
به خار و خس که در آن کوی شب نهم پهلو
چنان خوشم که مگر بستر حریر من است
هوش مصنوعی: در کوی محبوب، حتی بر روی خار و گیاهان هم احساس راحتی و خوشحالی می‌کنم، گویی که اینجا همان بستر نرم و حریرین من است.
اگر ز پای فتادم چو جامی از غم عشق
چه باک چون کرم دوست دستگیر من است
هوش مصنوعی: اگر به خاطر غم عشق از پا بیفتم، نگران نباشم چون دوست مثل یک کرم به کمک من می‌آید.