گنجور

شمارهٔ ۱۵۳

سینه تنگم نه جای چون تو زیبا دلبری ست
خوش بیا بر چشم من بنشین که روشن منظری ست
بر رخ زردم ببین خط های خونین از سرشک
کین ورق در حسب حال دردمندان دفتری ست
هر شبی چندان ز درد هجر بگدازم که روز
در گمان افتند مردم کین منم یا دیگری ست
بی رخت در باغ و صحرا بهر داغ جان من
هر گل آتش پاره ای هر لاله سوزان اخگری ست
دوستداران سوخت جانم تا به کی دارم نهان
دوزخی در دل که این عشق بهشتی پیکری ست
من که و سودای جنت کز سگان کوی تو
شربت آبی که ماند سلسبیل و کوثری ست
تا رسید از لعل میگونت به کام خویش جام
دیده جامی ز زشک آن پر از خون ساغری ست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سینه تنگم نه جای چون تو زیبا دلبری ست
خوش بیا بر چشم من بنشین که روشن منظری ست
هوش مصنوعی: دل من جایی برای زیبایی مانند تو ندارد، پس بیا و بر سرم بنشین؛ زیرا وجود تو روشنی و زیبایی خاصی دارد.
بر رخ زردم ببین خط های خونین از سرشک
کین ورق در حسب حال دردمندان دفتری ست
هوش مصنوعی: به چهره زرد من نگاهی بینداز که بر آن نشانه‌های خونین از اشک‌های کینه وجود دارد. این حالت و نشانه‌ها مانند صفحه‌ای در دفتر حال و احوال کسانی است که دردمند هستند.
هر شبی چندان ز درد هجر بگدازم که روز
در گمان افتند مردم کین منم یا دیگری ست
هوش مصنوعی: هر شب به اندازه‌ای از درد جدایی رنج می‌کشم که روزها مردم فکر می‌کنند این حال و روز من است یا اینکه فرد دیگری چنین وضعیتی دارد.
بی رخت در باغ و صحرا بهر داغ جان من
هر گل آتش پاره ای هر لاله سوزان اخگری ست
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ی باغ و صحرا، به خاطر غم و دل‌سوزی من، هر گلی مثل یک تکه آتش و هر لاله مانند یک جرقه‌ی سوزان است.
دوستداران سوخت جانم تا به کی دارم نهان
دوزخی در دل که این عشق بهشتی پیکری ست
هوش مصنوعی: عاشقانی که جانم را سوزانده‌اند، تا چه زمانی باید این احساس را پنهان کنم؟ در دل من آتش دوزخی وجود دارد، در حالی که این عشق، شکل و شمایل بهشتی دارد.
من که و سودای جنت کز سگان کوی تو
شربت آبی که ماند سلسبیل و کوثری ست
هوش مصنوعی: من عاشق توام و آرزوی بهشت را دارم، اما آبی که از سگان کوی تو می‌نوشم برایم از آب‌های بهشتی مثل سلسبیل و کوثر باارزش‌تر است.
تا رسید از لعل میگونت به کام خویش جام
دیده جامی ز زشک آن پر از خون ساغری ست
هوش مصنوعی: وقتی که طعم دلپذیر لب‌های میگونی‌ات به جانم رسید، چشمم مانند جامی پر از شراب سرخ و خونین گشت.