گنجور

شمارهٔ ۱

ای از علو قدر به کرسی نهاده پا
فرق مقیم فرش حریم تو عرش سا
مشکل رسد به دولت تقبیل سده ات
گردون اگر چه راست کند قامت دوتا
از طرف بامت ار نگرد پاسبان به زیر
در چشمش آفتاب نماید کم از سها
در نیمه ره به سدره برآساید از عروج
مرغی که سوی کنگر قصرت کند هوا
بر آسمان اگر نکنی سایه چون زمین
تنها زمین به سایه تو کی کند وفا
ضل زمین به ساحت فرشت نمی رسد
فارغ بود صباح تو از ظلمت مسا
سنگ اساس تو ز تصلب جبل مثل
سقف رواق تو ز ترفع سما نما
زان لنگر زمینی «اذا بست الجبال »
زین قبله دعایی «اذا شقت السما»
روی توجه همه آفاقیان به توست
هم قبله امیدی و هم کعبه صفا
وضع تو بی نظیر و بنای تو دلپذیر
آب تو جانفزای و هوای تو دلگشا
هر جای تو که می نگرم به ز دیگری ست
با تو نمی رسد صفت من به هیچ جا
جهدی بلیغ کرد به وصف زبان نطق
اما نشد هنوز کما ینبغی ادا
خود را بر آستان تو اندازد آفتاب
دارد ز شمسه های تو دریوزه ضیا
انداخت عکس نقش ضمیر مصوران
از بس که یافت صفحه دیار تو جلا
خورشید زر ناب و فلک لاجورد گشت
کردند جا درون تو خود را به نقش ها
نقاش چین چه کار کند در تو غیر آنک
بر نقش کلک خویش کشد خامه خطا
حوض تو در میانه و انهار گرد او
ما بر کنار او خوش و او در میان ما
چون چار جوی خلد به الوان مختلف
جاری ست گرد حوض تو انهار دایما
حوضی عجب ز سیم که بر دیده خیال
تمثیل مثل آن نبود حد سیمیا
چو دید حوض سیم تو از آب لطف پر
سیماب شد ز روی زمین چشمه بقا
سر برکشیده طرفه درختی ازان میان
وین طرفه ترکه نیست در او قوت نما
ریزان نگشته برگ وی از آفت خزان
جنبش ندیده شاخ وی از صولت صبا
مرغان به شاخ و برگ وی آنسان گرفته انس
کز وی نمی شوند به صد های و هوی جدا
جز منتهای همت مرغان عرش نیست
نبود درخت سدره بدین گونه منتها
فواره در ترانه ز منقار مرغ او
در باغ دهر کم زده مرغی چنین نوا
ننهاده در حریم تو سایل هنوز پای
گوید صریر باب تو اهلا و مرحبا
حاجت به قول نیست که بی ذلت سوال
حاجات سایلان ز در ما شود روا
از ظلمت کسوف شود ایمن آفتاب
گر آورد به سایه دیوارت التجا
لیک از فروغ شمسه درون و برون تو
امکان سایه نیست مگر سایه خدا
ذوالجود والمکارم و الفضل والمنن
ذوالمجد والمفاخر والعز والعلی
سلطان حسین آن که بود روز رزم و بزم
کالغیث فی العطیة واللیث فی الوغا
شاه غزا شعار که دارد غزای او
بر روزگار دشمن دین صورت عزا
مشکین ز طیب نافه خلقش مشام گل
روشن ز گرد موکب او چشم توتیا
یابد ز کیمیا صفت زر وجود مس
وز التفات همت او فعل کیمیا
گر یافتی به خدمت او رخصت قیام
از پشت چرخ پیر برون رفتی انحنا
نبود به روزهای ربیع آن مطر که خور
با دست زرفشانش عرق ریزد از حیا
شد خصم سفله از اثر تیغ او دو نیم
چون ارض سفلی از رقم خط استوا
هر کس که رو به مهر وی آرد چه باک ازان
کافتد چو سایه خصم نگونسارش از قفا
خواهد فلک به سایه او خواب ورنه چیست
بر مهد اطلسش ز مه و مهر متکا
عالم پناه شاها چون می کشد دلت
از شاهدان چسر قدر برقع خفا
پوشیده نیست بر تو که در عرصه فناست
معموریی که هست درین عرصه فنا
آن به که از اشارت معمار عقل و دین
در باغ ملک قصر عدالت کنی بنا
هر جا روان کنی ز درون و برونش آب
از جویبار دانش و سرچشمه ذکا
بنشانیش به صحن درختی که باشدش
شاخ از وفا و گل ز کرم میوه از سخا
برگش بود هوا زده نفس را علاج
شاخش بود زمن شده عجز را عصا
مرغان بر آن نشسته ز آثار پر تو
افکنده در رواق فلک غلغل ثنا
از میوه خود چه گویم کز طعم و بوی خوش
جان تو را شود ابدالآبدین غذا
بفروش کام نفس و بخر دولت ابد
اینک ستاده مشتری «ان الله اشتری »
حیف آیدم که رایت شاهی فتد ز پای
آنجا که سرکشد علم دولت گدا
نگشایدت ز ساختن این سرای کار
گر کار آن سرای نسازی درین سرا
از فیض ابر لطف و سحاب نوال توست
هر نکته ای که زاد ازین طبع نکته زا
ورنی در آن محیط که هر قطره هست ازو
بحر گهر چه قدر صدفریزه ای مرا
تا بهر صید مرغ اجابت همی نهند
هر صبح و شام اهل صفا دامی از دعا
بادا همیشه مرغ اجابت شکار تو
دامش دعای دام لک العز و البقا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای از علو قدر به کرسی نهاده پا
فرق مقیم فرش حریم تو عرش سا
هوش مصنوعی: ای کسی که با مقام بلند خود، بر جایگاه ارجمندی نشسته‌ای، در جایی که تو قرار داری، فرش این مکان، عرش احترامت محسوب می‌شود.
مشکل رسد به دولت تقبیل سده ات
گردون اگر چه راست کند قامت دوتا
هوش مصنوعی: اگرچه وقتی به سرنوشت آدمی بپردازد، ممکن است به نظر برسد که قضا و قدر او را به راه راست هدایت کرده، اما هنوز هم مشکلات و چالش‌ها در زندگی وجود دارند.
از طرف بامت ار نگرد پاسبان به زیر
در چشمش آفتاب نماید کم از سها
هوش مصنوعی: اگر از بالا بر بام تو نگاهی اندازند، نگهبان زیر در که چشمش به آفتاب می‌افتد، چیزی از زیبایی تو کم ندارد.
در نیمه ره به سدره برآساید از عروج
مرغی که سوی کنگر قصرت کند هوا
هوش مصنوعی: در میانه‌ی راه، پرنده‌ای که به سوی باغ‌های بلند قصد پرواز دارد، در کنار درخت سدره استراحت می‌کند.
بر آسمان اگر نکنی سایه چون زمین
تنها زمین به سایه تو کی کند وفا
هوش مصنوعی: اگر بر آسمان سایه نندازی، تنها زمین چگونه می‌تواند به سایه تو وفادار باشد؟
ضل زمین به ساحت فرشت نمی رسد
فارغ بود صباح تو از ظلمت مسا
هوش مصنوعی: زمین به مرتبه و مقام فرشتگان نمی‌رسد. صبح تو از تاریکی شب آزاد و فارغ است.
سنگ اساس تو ز تصلب جبل مثل
سقف رواق تو ز ترفع سما نما
هوش مصنوعی: سنگ بنای تو همچون سختی کوه است و سقف آسمان تو به دلیل بلندی و رفیع بودنش می‌درخشد.
زان لنگر زمینی «اذا بست الجبال »
زین قبله دعایی «اذا شقت السما»
هوش مصنوعی: از آن لنگر در زمین که در روز قیامت کوه‌ها متلاشی می‌شوند، به سوی این قبله دعا می‌کنم که آسمان‌ها شکافته شوند.
روی توجه همه آفاقیان به توست
هم قبله امیدی و هم کعبه صفا
هوش مصنوعی: تمام نگاه‌ها به سوی تو معطوف است؛ تو هم امیدی برای دل‌ها و هم مکان آرامش و صفایی برای روح‌ها هستی.
وضع تو بی نظیر و بنای تو دلپذیر
آب تو جانفزای و هوای تو دلگشا
هوش مصنوعی: وضع تو بسیار زیبا و ساختار تو دلنشین است. آب و هوای تو باعث شادی و نشاط جان انسان می‌شود.
هر جای تو که می نگرم به ز دیگری ست
با تو نمی رسد صفت من به هیچ جا
هوش مصنوعی: هر کجا که به تو نگاه می‌کنم، زیبایی تو خیلی بیشتر از دیگران است و هیچ ویژگی از من نمی‌تواند به تو برسد.
جهدی بلیغ کرد به وصف زبان نطق
اما نشد هنوز کما ینبغی ادا
هوش مصنوعی: با تلاش فراوان سعی کرد تا با زبانش به زیبا‌ترین شکل ممکن بیان کند، اما هنوز نتوانسته آن‌طور که باید و شاید به درستی ابراز کند.
خود را بر آستان تو اندازد آفتاب
دارد ز شمسه های تو دریوزه ضیا
هوش مصنوعی: خورشید خود را به درگاه تو می‌افکند، زیرا از نور تو بهره‌مند است.
انداخت عکس نقش ضمیر مصوران
از بس که یافت صفحه دیار تو جلا
هوش مصنوعی: تصویر ذهن هنرمندان به خاطر زیبایی و درخشندگی دیار تو آن‌قدر واضح و شفاف شده که به نظر می‌رسد عکس‌های آنها فقط از روی تو برداشته شده است.
خورشید زر ناب و فلک لاجورد گشت
کردند جا درون تو خود را به نقش ها
هوش مصنوعی: در درون تو، خورشید به رنگ طلایی و آسمان به رنگ آبی زیبا تغییر شکل داده‌اند و در آنجا جا گرفته‌اند.
نقاش چین چه کار کند در تو غیر آنک
بر نقش کلک خویش کشد خامه خطا
هوش مصنوعی: نقاش چینی چه کاری می‌تواند انجام دهد جز این که با قلم خود نقش‌های نادرستش را بر روی تو بیفشاند؟
حوض تو در میانه و انهار گرد او
ما بر کنار او خوش و او در میان ما
هوش مصنوعی: حوض تو در وسط قرار دارد و جویبارها دور آن را احاطه کرده‌اند. ما در کنار آن خوشحال هستیم و آن حوض در میان ماست.
چون چار جوی خلد به الوان مختلف
جاری ست گرد حوض تو انهار دایما
هوش مصنوعی: چون جوی‌های بهشتی به رنگ‌های مختلف به آرامی در حال جریان‌اند، رودخانه‌ها به طور مداوم در کنار حوض تو جریان دارند.
حوضی عجب ز سیم که بر دیده خیال
تمثیل مثل آن نبود حد سیمیا
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و خاص بودن حوضی اشاره می‌شود که از نقره ساخته شده و در خیال به‌شکلی مجازی و خیال‌انگیز وجود دارد. این حوض به قدری خاص و زیباست که هیچ چیز دیگری نمی‌تواند به آن شباهت داشته باشد.
چو دید حوض سیم تو از آب لطف پر
سیماب شد ز روی زمین چشمه بقا
هوش مصنوعی: وقتی که حوض نقره‌ای تو را دید، آب لطیف و جادویی‌اش به قدری زیبا شد که از سطح زمین، چشمه‌ای از زندگی جاودانه به وجود آمد.
سر برکشیده طرفه درختی ازان میان
وین طرفه ترکه نیست در او قوت نما
هوش مصنوعی: در میان آنجا درختی بلند و زیبا رشد کرده است که هیچ نشانه‌ای از ضعف و ناتوانی در آن دیده نمی‌شود.
ریزان نگشته برگ وی از آفت خزان
جنبش ندیده شاخ وی از صولت صبا
هوش مصنوعی: برگ‌های او از سرمای پاییز نریخته و شاخه‌اش هم از وزش ملایم باد، حرکتی نکرده است.
مرغان به شاخ و برگ وی آنسان گرفته انس
کز وی نمی شوند به صد های و هوی جدا
هوش مصنوعی: پرندگان در شاخ و برگ او به قدری آرامش یافته‌اند که حتی با صدای شاد و بلند هم از او جدا نمی‌شوند.
جز منتهای همت مرغان عرش نیست
نبود درخت سدره بدین گونه منتها
هوش مصنوعی: به جز اوج تلاش و کوشش پرندگان آسمان، هیچ چیز دیگری وجود ندارد. درخت سدره به این شکل، تنها نقطه‌ای از کمال است.
فواره در ترانه ز منقار مرغ او
در باغ دهر کم زده مرغی چنین نوا
هوش مصنوعی: در باغ دنیا، آواز جوجه‌ای از نوک پرنده‌ای مانند فواره‌ای به گوش می‌رسد که همچون نغمه‌ای زیبا و دلنواز است.
ننهاده در حریم تو سایل هنوز پای
گوید صریر باب تو اهلا و مرحبا
هوش مصنوعی: هنوز کسی در حریم تو قدم نگذاشته است، اما صدای پای او به گوش می‌رسد که می‌گوید: خوش آمدی و خوش آمدی!
حاجت به قول نیست که بی ذلت سوال
حاجات سایلان ز در ما شود روا
هوش مصنوعی: نیازی به گفتن نیست که خواستن نیازها با ذلت و خجالت از در ما، قابل قبول و پذیرفته شده است.
از ظلمت کسوف شود ایمن آفتاب
گر آورد به سایه دیوارت التجا
هوش مصنوعی: اگر خورشید در سایه دیواری پناه بگیرد، از تاریکی کسوف در امان خواهد بود.
لیک از فروغ شمسه درون و برون تو
امکان سایه نیست مگر سایه خدا
هوش مصنوعی: اما به دلیل درخشش خورشید وجود تو، سایه‌ای بر جا نمی‌ماند و تنها سایه‌ای که وجود دارد، سایه خداست.
ذوالجود والمکارم و الفضل والمنن
ذوالمجد والمفاخر والعز والعلی
هوش مصنوعی: او کسی است که بخشندگی و بزرگ منشی، فضایل و نعمت‌ها را دارد. او صاحب مجد و افتخارات، عزت و بلندی است.
سلطان حسین آن که بود روز رزم و بزم
کالغیث فی العطیة واللیث فی الوغا
هوش مصنوعی: سلطان حسین، فردی بود که در زمان جنگ و جشن هر دو به خوبی نشان داد. مانند باران در بخشندگی و مانند شیر در میدان نبرد بود.
شاه غزا شعار که دارد غزای او
بر روزگار دشمن دین صورت عزا
هوش مصنوعی: شاه جنگ‌ها پرچم‌دار است و جنگ او در برابر دشمنان دین به مانند روز عزای عمومی است.
مشکین ز طیب نافه خلقش مشام گل
روشن ز گرد موکب او چشم توتیا
هوش مصنوعی: عطر نافه او به قدری خوشبوست که هر کسی با بوی آن به وجد می‌آید و همچنان که گل‌ها با زیبایی خود می‌درخشند، زیبایی چشمان تو نیز در پرتو حضور او جلوه‌گری می‌کند.
یابد ز کیمیا صفت زر وجود مس
وز التفات همت او فعل کیمیا
هوش مصنوعی: از خواص ویژه‌اش مانند طلا، وجود مس را به طلا تبدیل می‌کند و با توجه و اراده‌اش، عمل کیمیا را انجام می‌دهد.
گر یافتی به خدمت او رخصت قیام
از پشت چرخ پیر برون رفتی انحنا
هوش مصنوعی: اگر اجازه‌ی خدمت به او را یافتید، از پشت چرخ زمان خارج می‌شوید و به سوی راست قامت می‌روید.
نبود به روزهای ربیع آن مطر که خور
با دست زرفشانش عرق ریزد از حیا
هوش مصنوعی: در روزهای بهاری، آفتاب از شدت شرم، عرق می‌ریزد و این حالت به خاطر زیبایی و لطافت روز است.
شد خصم سفله از اثر تیغ او دو نیم
چون ارض سفلی از رقم خط استوا
هوش مصنوعی: خصم پست و حقیر به خاطر ضربه‌ای که از او خورده، مانند زمین پست به دو نیم تقسیم شد، همان‌طور که زمین به خاطر خط استوایی که آن را می‌شکافد، به دو بخش تقسیم می‌شود.
هر کس که رو به مهر وی آرد چه باک ازان
کافتد چو سایه خصم نگونسارش از قفا
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبت او روی آورد، از چه می‌ترسد اگر رقیبش از پشت به او آسیب برساند؟
خواهد فلک به سایه او خواب ورنه چیست
بر مهد اطلسش ز مه و مهر متکا
هوش مصنوعی: اگر تقدیر بر این باشد که او در سایه‌اش بخوابد، در غیر این صورت، چه چیزی بر بستر نرم و لطیفش از مه و خورشید قرار دارد؟
عالم پناه شاها چون می کشد دلت
از شاهدان چسر قدر برقع خفا
هوش مصنوعی: عالمی که به پناهگاه پادشاهان تبدیل شده، وقتی دلت از زیبایی‌ها و چهره‌های دلربا دلگیر می‌شود، مانند برقی که در پس پرده پنهان است.
پوشیده نیست بر تو که در عرصه فناست
معموریی که هست درین عرصه فنا
هوش مصنوعی: این که در دنیای فانی، هر آنچه وجود دارد، همگی در حال گذر و زوال هستند و هیچ چیز دائم و همیشگی نیست، بر تو پوشیده نیست.
آن به که از اشارت معمار عقل و دین
در باغ ملک قصر عدالت کنی بنا
هوش مصنوعی: بهتر است که تحت هدایت و راهنمایی معمار عقل و دین، در سرزمین ملک قصر عدالت، بنایی بسازی.
هر جا روان کنی ز درون و برونش آب
از جویبار دانش و سرچشمه ذکا
هوش مصنوعی: هر کجا که تو تصمیم بگیری و به دلخواه خود برسی، مانند جویبار دانش و هوش، آبی روان و زنده در آنجا جاری خواهد شد.
بنشانیش به صحن درختی که باشدش
شاخ از وفا و گل ز کرم میوه از سخا
هوش مصنوعی: او را در فضایی بگذار که درختی داشته باشد با شاخه‌هایی از وفا، گل‌هایی از نیکوکاری و میوه‌هایی از سخاوت.
برگش بود هوا زده نفس را علاج
شاخش بود زمن شده عجز را عصا
هوش مصنوعی: هوا به برگ کمک می‌کند تا نفس بکشد و من هم برای رفع ناتوانی‌ام به عصا نیاز دارم.
مرغان بر آن نشسته ز آثار پر تو
افکنده در رواق فلک غلغل ثنا
هوش مصنوعی: پرندگان بر اثر بال‌های تو نشسته‌اند و در آسمان، بانگ ستایش تو پیچیده است.
از میوه خود چه گویم کز طعم و بوی خوش
جان تو را شود ابدالآبدین غذا
هوش مصنوعی: می‌توانم بگویم که میوه‌ای که اشاره شده، طعم و بوی خوشی دارد که برای زندگی و روح تو به‌طور مداوم nourishment یا تغذیه می‌آورد.
بفروش کام نفس و بخر دولت ابد
اینک ستاده مشتری «ان الله اشتری »
هوش مصنوعی: به جای این که لذت‌های گذرا و زودگذر را بفروشی، باید به دنبال سعادت و خوشبختی دائمی باشی. اکنون فرصتی استثنایی پیش آمده که باید از آن استفاده کنی، چون خداوند خرید و فروش حقیقتی را در خود دارد که ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.
حیف آیدم که رایت شاهی فتد ز پای
آنجا که سرکشد علم دولت گدا
هوش مصنوعی: نمی‌پسندم که پرچم سلطنت از جایی پایین بیفتد که علم و هنر از آنجا برافراشته می‌شود و به نمایش گذاشته می‌شود.
نگشایدت ز ساختن این سرای کار
گر کار آن سرای نسازی درین سرا
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی در این خانه کار کنی، هیچ بهانه‌ای برای ساختن آن خانه‌ای که در ذهنت داری نداشته باش.
از فیض ابر لطف و سحاب نوال توست
هر نکته ای که زاد ازین طبع نکته زا
هوش مصنوعی: هر چیزی که از این ذهن خلاق و پرثمر به وجود می‌آید، ناشی از رحمت و برکت توست.
ورنی در آن محیط که هر قطره هست ازو
بحر گهر چه قدر صدفریزه ای مرا
هوش مصنوعی: در آن فضایی که هر قطره‌ای از آن دریا همچون گوهری با ارزش است، چه اندازه من به صدفی شبیه‌ام که در این دریا قرار دارم.
تا بهر صید مرغ اجابت همی نهند
هر صبح و شام اهل صفا دامی از دعا
هوش مصنوعی: هر صبح و شام، اهل صفا با دعاهای خود، دام‌هایی می‌چینند تا مرغ اجابت را صید کنند.
بادا همیشه مرغ اجابت شکار تو
دامش دعای دام لک العز و البقا
هوش مصنوعی: ای کاش همیشه دعای تو به سان پرنده‌ای باشد که به دام تو می‌افتد و امید و عزت تو را به همراه داشته باشد.