گنجور

بخش ۱

آن ندیدی که خرده دان به شکر
داروی تلخ را کند شیرین
تا به آن حیله از تن رنجور
ببرد رنج و محنت دیرین

روباهی با گرگی دم مصادقت می زد و قدم موافقت می نهاد، و با یکدیگر به باغی گذشتند، در استوار بود و دیوار پر خار، گرد آن گردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان.

انگورهای گوناگون دیدند و میوه های رنگارنگ یافتند روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه کرد و گرگ غافل چندان که توانست بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد، چوبدستی برداشت و روی بر ایشان نهاد.

روباه باریک میان زود از سوراخ بجست و گرگ بزرگ شکم در آنجا محکم شد. باغبان به وی رسید و چوبدستی کشید، چندانش بزد که نه مرده و نه زنده پوست دریده و پشم کنده از آن تنگنای بیرون رفت.

زورمندی مکن ای خواجه به زر
کآخر کار زبون خواهی رفت
فربهت کرد بسی نعمت و ناز
زان بیندیش که چون خواهی رفت
با چنین جثه ندانم که چه سان
به در مرگ برون خواهی رفت؟

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن ندیدی که خرده دان به شکر
داروی تلخ را کند شیرین
هوش مصنوعی: آیا ندیدی که چگونه یک کمی شکر می‌تواند طعم داروی تلخ را شیرین کند؟
تا به آن حیله از تن رنجور
ببرد رنج و محنت دیرین
هوش مصنوعی: تا آن که با نیرنگ و تدبیر، درد و زحمت‌های طولانی را از وجود ناتوان او دور کند.
روباهی با گرگی دم مصادقت می زد و قدم موافقت می نهاد، و با یکدیگر به باغی گذشتند، در استوار بود و دیوار پر خار، گرد آن گردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان.
هوش مصنوعی: روباهی با گرگی هم‌قدم شدند و با هم به باغی رفتند. آن باغ دیوار محکمی داشت که پر از خار بود. دور دیوار به گشت و گذار پرداختند تا به یک سوراخ رسیدند. برای روباه این سوراخ بزرگ و راحت بود و او به آسانی وارد شد، اما برای گرگ خیلی تنگ و دشوار بود و ورودش زحمت زیادی می‌برد.
انگورهای گوناگون دیدند و میوه های رنگارنگ یافتند روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه کرد و گرگ غافل چندان که توانست بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد، چوبدستی برداشت و روی بر ایشان نهاد.
هوش مصنوعی: انگورهای مختلفی را مشاهده کردند و میوه‌های رنگارنگی پیدا کردند. روباه باهوش در حال بیرون رفتن بود و گرگ ناآگاه تا جایی که می‌توانست، میوه‌ها را خورد. ناگهان باغبان متوجه شد و چوب دستی‌اش را برداشت و به سمت آن‌ها رفت.
روباه باریک میان زود از سوراخ بجست و گرگ بزرگ شکم در آنجا محکم شد. باغبان به وی رسید و چوبدستی کشید، چندانش بزد که نه مرده و نه زنده پوست دریده و پشم کنده از آن تنگنای بیرون رفت.
هوش مصنوعی: روباه باریک به سرعت از سوراخ خارج شد و گرگ بزرگ در آنجا ماند. باغبان به او رسید و با چوبدستی به او ضربه زد، به طوری که نه کاملاً مرد و نه کاملاً زنده، پوست و پشمش چیده شد و از آن تنگنا بیرون رفت.
زورمندی مکن ای خواجه به زر
کآخر کار زبون خواهی رفت
هوش مصنوعی: ای آقا، به قدرت و ثروت خود مغرور نشوید، زیرا در نهایت سرنوشت همه ما به ذلت و زبونی می‌انجامد.
فربهت کرد بسی نعمت و ناز
زان بیندیش که چون خواهی رفت
هوش مصنوعی: خیلی از نعمت‌ها و خوشی‌ها تو را فربه کرده‌اند؛ به این فکر کن که وقتی بخواهی بروی، چه آینده‌ای در انتظار توست.
با چنین جثه ندانم که چه سان
به در مرگ برون خواهی رفت؟
هوش مصنوعی: با این بدن بزرگ و سنگین، نمی‌دانم چطور می‌خواهی از در مرگ بیرون بروی؟