بخش ۲۰
روزی اسکندر با سرهنگان خویش برنشسته بود، یکی از ایشان گفت: خداوند - سبحانه - تو را ملک بزرگ داده است، زنان بسیار کن تا فرزندان تو بسیار گردند و یادگار تو اندر جهان بماند.
جواب داد که یادگار مرد نه فرزندان اوست بلکه سنتهای خوب و سیرتهای نیکوست، نیکو نبود آن کس که بر مردان جهان غلبه کرده است زنان بر وی غلبه کنند.
چو نیست پیش پدر اینقدر یقین که پسر
ز خیل بی خردان است یا خردمندان
بس است سیرت نیکو حکیم را فرزند
زبون زن چه شود بر امید فرزندان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روزی اسکندر با سرهنگان خویش برنشسته بود، یکی از ایشان گفت: خداوند - سبحانه - تو را ملک بزرگ داده است، زنان بسیار کن تا فرزندان تو بسیار گردند و یادگار تو اندر جهان بماند.
هوش مصنوعی: روزی اسکندر در جمع سرهنگهای خود نشسته بود که یکی از آنها گفت: خداوند به تو سلطنت بزرگی داده است، پس زنان زیادی بگیر تا فرزندانت زیاد شوند و یاد تو در دنیا باقی بماند.
جواب داد که یادگار مرد نه فرزندان اوست بلکه سنتهای خوب و سیرتهای نیکوست، نیکو نبود آن کس که بر مردان جهان غلبه کرده است زنان بر وی غلبه کنند.
هوش مصنوعی: او گفت که یادگاری که از یک مرد باقی میماند، فرزندان او نیستند، بلکه سنتها و ویژگیهای نیکویی است که از او به جا میماند. همچنین به این نکته اشاره کرد که فردی که به دیگران تسلط دارد، در واقع به وسیلهای از طرف زنان تحت تأثیر قرار میگیرد و این نشاندهنده نیکو بودن او نیست.
چو نیست پیش پدر اینقدر یقین که پسر
ز خیل بی خردان است یا خردمندان
هوش مصنوعی: وقتی که خود پدر هم نتواند به طور قطع تشخیص دهد که آیا فرزندش از گروه نادانان است یا خردمندان، نشاندهنده نبودن یقین و اعتماد است.
بس است سیرت نیکو حکیم را فرزند
زبون زن چه شود بر امید فرزندان
هوش مصنوعی: سیرت خوب یک حکیم کافی است، زیرا فرزند نادان نمیتواند به امید فرزندانش باشد.