گنجور

بخش ۹

حکیمی با پسر خود گفت: باید که بامداد از خانه بیرون نیایی تا نخست به طعامی لب نگشایی، زیرا که سیری تخم حلم و بردباریست و گرسنگی مایه خشک مغزی و سبکساری

خوی خود را ز روزه تیره مکن
کز همه حلم و بردباری به
چون شود روزه مایه آزار
روزه خواری ز روزه داری به

چون گرسنه باشی هر آش یا نان که بینی از طبیعت تو شهوت آن خیزد و به آشنایان که نشینی طامعه تو در ایشان آویزد

هرچه یابی به خانه از تر و خشک
به کز آن تا حد شبع بخوری
تا طعام کسان هوس نکنی
وز عطای خسان طمع ببری

چون میزبان بر کنار خوان نشیند و خود را در میان بیند طعمه از جگر خود خوری به که از نان او، و شربت از خون خود آشامی به که از خوان او

هرکه گوید خوان و نان من بکش
پای خویش از خوان و دست از نان او
تره ای کز بوستان خود خوری
خوشتر است از بره بریان او

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.