گنجور

بخش ۳۷ - در نصیحت مجردان که به صحبت زنان آب خود نریزند و وصیت کدخدایان که از فرمانبرداری زنان بپرهیزید

بیا ای چو عیسی تجرد نهاد
تو را زین تجرد تمرد مباد
چو عیسی عنان از تجرد نتافت
سوی آسمان از تجرد شتافت
تعلق به زن دست و پا بستن است
تجرد ازان بند وارستن است
کسی را که بند است بر دست و پای
چه امکان که آسان بجنبد ز جای
ز شهوت اگر مرد دیوانه نیست
ز رسم و ره عقل بیگانه نیست
چرا بند بر دست و پا می نهد
دل و دین به باد هوا می دهد
چه خوش گفت دانا حکیمی که گفت
که دارم ز خواهنده زن شگفت
پدر زن که دختر به چشمش نکوست
دل و دیده اش هر دو روشن به اوست
بود بر دلش دختر آنسان گران
که صد گونه اندوه بر دیگران
کند سیم و زر وام بهر جهیز
که سویش شود رغبت شوی تیز
دو صد حیله در خاطر آویزدش
که تا از دل آن بار برخیزدش
ز ناگه سلیمی ز تدبیر پاک
نهد پا در آن تنگنای هلاک
ز جان پدر گیرد آن بار را
شود طوق کش غل ادبار را
یکی شادکانش ز گردن فتاد
یکی خوش که آن را به گردن نهاد
خرد نام آن کس نه بخرد نهد
که این بار بیهوده بر خود نهد
دو زن چون به هم همنشینی کنند
به کار جهان خرده بینی کنند
بشو دست امید از خیرشان
که در وادی شر بود سیرشان
زن از زن چو در مشورت یافت کام
گرفت افعیی ز افعیی زهر وام
ز زهر مکرر حذر کن حذر
وگر نه ز جان و جهان در گذر
مکن زن وگر زن کنی زینهار
زنی کن بری از همه عیب و عار
چو در گرانمایه روشن گهر
صدف وار بر تیرگان بسته در
جمال وی از چشم بیگانه دور
ز نزدیکی آشنایان نفور
ز حنای کس بر کفش رنگ نی
چو طفلان به هر رنگش آهنگ نی
به جز سبحه نپسوده انگشت او
نخاریده جز ناخنش پشت او
ز گلگونه عصمتش سرخ روی
رخش از خوی شرم گلگونه شوی
ز گردندگانش به خلوتسرای
نکرده به جز چرخ گردنده جای
ز تاب کفش رشته خیط الشعاع
ز آواز چرخش فلک در سماع
نکرده به پیوند کس سرنگون
نرفته چو سوزن درون و برون
چنین زن نیابی به جز در خیال
وگر زانکه یابی به فرض محال
غنیمت شمر دامن پاک او
که از خون صد مرد به خاک او
ولی آنچنان هم زبونش مشو
که داری به فرمان او دل گرو
همی زن بدو رای و می کن خلاف
که اینست رای درونهای صاف
برای زنان کار بهبود نیست
ورای زیان هیچ ازان سود نیست

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ای چو عیسی تجرد نهاد
تو را زین تجرد تمرد مباد
هوش مصنوعی: بیا ای کسی که مانند عیسی به تزکیه و پاکیزگی دست یافته‌ای، از این پاکی و آزادگی خارج نشو و از آن فاصله نگیر.
چو عیسی عنان از تجرد نتافت
سوی آسمان از تجرد شتافت
هوش مصنوعی: چنانکه عیسی (ع) از دنیا و مادیات دست کشید و به سوی آسمان رفت، همچنین او از دنیای مادی رهایی یافت.
تعلق به زن دست و پا بستن است
تجرد ازان بند وارستن است
هوش مصنوعی: وابستگی به زن مانند زنجیر به دست و پا بسته شدن است، در حالی که آزادی از این وابستگی به معنای رهایی از آن بندها و قید و بندهاست.
کسی را که بند است بر دست و پای
چه امکان که آسان بجنبد ز جای
هوش مصنوعی: اگر کسی به زنجیر و بند بسته باشد، چطور می‌تواند به راحتی حرکت کند یا از جایش تکان بخورد؟
ز شهوت اگر مرد دیوانه نیست
ز رسم و ره عقل بیگانه نیست
هوش مصنوعی: اگر مردی از شهوت دیوانه نیست، نشان می‌دهد که از روش و اصول عقل دور نیست.
چرا بند بر دست و پا می نهد
دل و دین به باد هوا می دهد
هوش مصنوعی: چرا دل و دین خود را به خطر می‌اندازد و آن‌ها را به راحتی از دست می‌دهد؟
چه خوش گفت دانا حکیمی که گفت
که دارم ز خواهنده زن شگفت
هوش مصنوعی: یک حکیم دانا به خوبی بیان کرده که من از خواستن و آرزو کردن، چیز شگفت‌انگیزی به دست آورده‌ام.
پدر زن که دختر به چشمش نکوست
دل و دیده اش هر دو روشن به اوست
هوش مصنوعی: پدر همسر که دخترش را زیبا و شایسته می‌بیند، دل و چشمش به خاطر او روشن و شاداب است.
بود بر دلش دختر آنسان گران
که صد گونه اندوه بر دیگران
هوش مصنوعی: دختر آنقدر سنگین و با ارزش بر دل او نشسته است که او را تحت تأثیر قرار می‌دهد و این امر به نوعی باعث می‌شود او به هزاران نگرانی و اندوه دیگران فکر کند.
کند سیم و زر وام بهر جهیز
که سویش شود رغبت شوی تیز
هوش مصنوعی: برای خرید جهیزیه، طلا و نقره وام بگیر که اگر کسی به تو علاقه‌مند شود، باید سریع عمل کنی.
دو صد حیله در خاطر آویزدش
که تا از دل آن بار برخیزدش
هوش مصنوعی: او در ذهنش دو صد نقشه و تدبیر می‌اندیشد تا بتواند از دل‌مشغولی و باری که دارد، رها شود.
ز ناگه سلیمی ز تدبیر پاک
نهد پا در آن تنگنای هلاک
هوش مصنوعی: ناگهان نیکوکاری از روی تدبیر، پا به جایی می‌گذارد که خطر و هلاکت در آن وجود دارد.
ز جان پدر گیرد آن بار را
شود طوق کش غل ادبار را
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان می‌تواند از مشکلات و سختی‌های زندگی عبور کند و با اینکه بار سنگینی بر دوش دارد، به جای کلافگی و ناامیدی، با عزمی راسخ و اراده‌ای قوی به پیشرفت ادامه دهد. در واقع، این بیانگر توانایی و پایداری فرد در مواجهه با چالش‌هاست.
یکی شادکانش ز گردن فتاد
یکی خوش که آن را به گردن نهاد
هوش مصنوعی: یکی از شادمانان ناگهان از گردن افرادی که او را خوشحال کرده بودند، پایین افتاد. یعنی کسی که به او شادی بخشیده بودند، او را به گردن گرفت و به این ترتیب، اتفاقی پیش آمد.
خرد نام آن کس نه بخرد نهد
که این بار بیهوده بر خود نهد
هوش مصنوعی: عقل و درایت کسی را خردمند می‌نامند که بار بیهوده‌ای بر دوش خود نگذارد.
دو زن چون به هم همنشینی کنند
به کار جهان خرده بینی کنند
هوش مصنوعی: وقتی دو زن با هم وقت می‌گذرانند، به کارهای دنیا و اعمال مردم انتقاد می‌کنند و جزئیات را زیر ذره‌بین قرار می‌دهند.
بشو دست امید از خیرشان
که در وادی شر بود سیرشان
هوش مصنوعی: انتظاراتت را از آنها قطع کن، زیرا در مسیر بدی حرکت می‌کنند.
زن از زن چو در مشورت یافت کام
گرفت افعیی ز افعیی زهر وام
هوش مصنوعی: زن هنگامی که در مشورت با یکدیگر به توافق رسیدند، مانند یک افعی از افعی دیگر زهر و بهره‌ای می‌برد.
ز زهر مکرر حذر کن حذر
وگر نه ز جان و جهان در گذر
هوش مصنوعی: از زهر، که خطرناک و مضر است، دوری کن، زیرا اگر این کار را نکنید، ممکن است جان و زندگی‌تان را از دست بدهید.
مکن زن وگر زن کنی زینهار
زنی کن بری از همه عیب و عار
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی با همسر خود بدرفتاری کنی، بهتر است از هر گونه عیب و ننگ دوری کنی و او را محترم بشماری.
چو در گرانمایه روشن گهر
صدف وار بر تیرگان بسته در
هوش مصنوعی: وقتی که در دریا گوهری باارزش و درخشان مانند مروارید در صدف در تاریکی بسته شده باشد، زیبایی و ارزش آن پنهان است.
جمال وی از چشم بیگانه دور
ز نزدیکی آشنایان نفور
هوش مصنوعی: زیبایی او برای ناآشناها دور به نظر می‌رسد، اما نزد آشنایان از آن خوشایندتر و دوست‌داشتنی‌تر است.
ز حنای کس بر کفش رنگ نی
چو طفلان به هر رنگش آهنگ نی
هوش مصنوعی: هیچ کس رنگ حنا بر کفش نمی‌زند، چون مانند کودکان به هر رنگی دل نمی‌بندد.
به جز سبحه نپسوده انگشت او
نخاریده جز ناخنش پشت او
هوش مصنوعی: او جز تسلیم و بندگی به چیزی دیگر مشغول نیست و انگشتش از ذکر و دعا خالی مانده و تنها نشانه‌های پشت او باقی مانده است.
ز گلگونه عصمتش سرخ روی
رخش از خوی شرم گلگونه شوی
هوش مصنوعی: چهره‌ی زیبا و معصوم او به قدری جذاب و شرم‌آور است که باید به خودت بیاوری و از خودت خجالت بکشی.
ز گردندگانش به خلوتسرای
نکرده به جز چرخ گردنده جای
هوش مصنوعی: در خلوت خانه هیچ چیز جز چرخش و حرکت دورانی وجود ندارد و هیچ سکون و آرامشی نمی‌توان یافت.
ز تاب کفش رشته خیط الشعاع
ز آواز چرخش فلک در سماع
هوش مصنوعی: از شدت نوری که از کفش برمی‌خیزد، رشته‌ای از نور ایجاد می‌شود که به صدای چرخش آسمان در حال رقص، متصل می‌شود.
نکرده به پیوند کس سرنگون
نرفته چو سوزن درون و برون
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به خاطر پیوند و ارتباط با دیگران، پایین نمی‌آید و مانند سوزن، درون و بیرونش یکی است.
چنین زن نیابی به جز در خیال
وگر زانکه یابی به فرض محال
هوش مصنوعی: این زن را جز در خیالات نمی‌توانی پیدا کنی و اگر هم فرض محال این‌طور زنی پیدا شود، باز هم واقعیتی نخواهد داشت.
غنیمت شمر دامن پاک او
که از خون صد مرد به خاک او
هوش مصنوعی: دامن پاک او را غنیمت بدان، زیرا که از خون صد مرد به خاک او آغشته است.
ولی آنچنان هم زبونش مشو
که داری به فرمان او دل گرو
هوش مصنوعی: اما آن‌قدر مطیع و زبون نباش که قلبت را به او بسپاری و در فرمان او باشی.
همی زن بدو رای و می کن خلاف
که اینست رای درونهای صاف
هوش مصنوعی: به او اندیشه‌ای بده و با او به مخالفت برآ، زیرا این حقیقتی است که در دل‌های پاک وجود دارد.
برای زنان کار بهبود نیست
ورای زیان هیچ ازان سود نیست
هوش مصنوعی: زنان نمی‌توانند از کار خود بهره‌ای ببرند و در واقع، جز ضرر چیز دیگری نصیبشان نمی‌شود.

حاشیه ها

1402/04/01 15:07
یاشیل
این شعر در دفتر چهارم، بخش دوم کشکول شیخ بهایی نیز آمده است.