گنجور

بخش ۱۸ - حکایت پسر مهتر ده که چون با پدر مشاهده حشمت و شوکت پادشاه شهر کرد

گفت اگر اینست رسم مهتری
منصب ما نیست جز لولیگری
یکی روستایی پسر کش پدر
به ده بودی از مه دهی بهره ور
دماغی پر از نخوت و جاه داشت
دلی خالی از حشمت شاه داشت
پدر روزی از ده کمتر تنگ کرد
به رفتن سوی شهر آهنگ کرد
پسر نیز با او قدم زد به راه
که از شهر سازد چو ده جلوه گاه
چو در عرصه شهر مأوا گرفت
به هر کوی راه تماشا گرفت
یکی بارگه دید سر بر سماک
به گردون رسیده ازو قدر خاک
ز کیوان بسی برتر ایوان او
زحل پیکران گشته دربان او
برآمد ز در نعره کره نای
زمین و زمان کرد جنبش ز جای
برون آمد از در هزاران سوار
قبا و کله زر و گوهر نگار
وزیشان یکی افسر زر به فرق
ز زر و گهر اسب و زین هر دو غرق
نقیبان به کف حربه نور پاش
زده هر طرف نعره دور باش
پسر کز پدر کس نپنداشت مه
ندانست ازو هیچ مهتر فره
بپرسید ازان کش به سر افسر است
بگفتند کو شاه این کشور است
فرومانده حیران و آورد سر
به گوش پدر کای گرامی پدر
گر اینست اندازه مهتری
بود کار ما و تو لولیگری
بیا ساقی آبی چو آذر بیار
نه می بلکه کبریت احمر بیار
که بر مس ما کیمیایی کند
به نقد خرد رهنمایی کند
بیا مطرب آغاز کن زیر و بم
که کرد از دلم مرغ آرام رم
پی حلق این مرغ ناگشته رام
ز ابریشم چنگ کن حلقه دام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت اگر اینست رسم مهتری
منصب ما نیست جز لولیگری
هوش مصنوعی: گفت اگر چنین است که قانونی برای بزرگی و مقام وجود دارد، پس ما هیچ جایگاهی جز یک دلقک نخواهیم داشت.
یکی روستایی پسر کش پدر
به ده بودی از مه دهی بهره ور
هوش مصنوعی: در یک روستا، پسری از پدرش به عنوان کشاورز زندگی می‌کرد و از مزایای و نعمت‌های ده برخوردار بود.
دماغی پر از نخوت و جاه داشت
دلی خالی از حشمت شاه داشت
هوش مصنوعی: کسی که از ظاهری مغرور و پر از خودبزرگ‌بینی برخوردار است، در باطن فاقد بزرگی و شکوه واقعی است.
پدر روزی از ده کمتر تنگ کرد
به رفتن سوی شهر آهنگ کرد
هوش مصنوعی: پدر روزی تصمیم گرفت که به شهر برود و در این راه از دشت و دیار خود کمی فاصله گرفت.
پسر نیز با او قدم زد به راه
که از شهر سازد چو ده جلوه گاه
هوش مصنوعی: پسر هم با او در مسیر قدم زد تا شهری بسازد که همچون دهی، مکانی زیبا و جذاب باشد.
چو در عرصه شهر مأوا گرفت
به هر کوی راه تماشا گرفت
هوش مصنوعی: وقتی در شهر سکونت گزید، در هر خیابان و کوچه فرصتی برای تماشای زیبایی‌ها و جاذبه‌ها پیدا کرد.
یکی بارگه دید سر بر سماک
به گردون رسیده ازو قدر خاک
هوش مصنوعی: یکبار، در جایی از آسمان نگاهی به ستاره‌ای به نام سماک انداختم که به دور خود می‌چرخید و از آن به اندازه یک ذره خاک ارزش داشت.
ز کیوان بسی برتر ایوان او
زحل پیکران گشته دربان او
هوش مصنوعی: ایوان او از کیوان (مشتری) بسیار بلندتر است و زحل به عنوان دربان او در آمده است.
برآمد ز در نعره کره نای
زمین و زمان کرد جنبش ز جای
هوش مصنوعی: از در بیرون آمد صدای نای کره زمین و زمان به حرکت درآمد.
برون آمد از در هزاران سوار
قبا و کله زر و گوهر نگار
هوش مصنوعی: هزاران سوار با لباس‌های زیبا و سرهای پر از زینت و جواهر از در خارج شدند.
وزیشان یکی افسر زر به فرق
ز زر و گهر اسب و زین هر دو غرق
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها افسر زری بر سر دارد و آسایش و زیبایی او را می‌توان در زین و دهنه اسبش به وضوح دید. هر دو به طرز زیبایی زینت یافته‌اند.
نقیبان به کف حربه نور پاش
زده هر طرف نعره دور باش
هوش مصنوعی: نگهبانان با سلاح‌های خود نور را به هر سو پخش کرده و فریاد می‌زنند که باید دور شوید.
پسر کز پدر کس نپنداشت مه
ندانست ازو هیچ مهتر فره
هوش مصنوعی: پسری که از پدرش نصیحتی نشنید و ندانست که او از دیگران برتر است، در واقع چیزی از او یاد نگرفته است.
بپرسید ازان کش به سر افسر است
بگفتند کو شاه این کشور است
هوش مصنوعی: از کسی که در راس امور قرار دارد پرسیدند، او پاسخ داد که تاج و تخت این سرزمین متعلق به شاه است.
فرومانده حیران و آورد سر
به گوش پدر کای گرامی پدر
هوش مصنوعی: دست به دامان پدر شدم و با حیرت ونگرانی به او گفتم: ای پدر عزیز و محترم!
گر اینست اندازه مهتری
بود کار ما و تو لولیگری
هوش مصنوعی: اگر این میزان، ملاک بزرگی است، پس کار ما و تو به مانند کار بادیه‌نشینی خواهد بود.
بیا ساقی آبی چو آذر بیار
نه می بلکه کبریت احمر بیار
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آبی بیاور که مانند آتش شکوهمند است. نه اینکه فقط شراب بیاوری، بلکه زینتی خاص و جذاب مانند کبریت سرخ هم بیاور.
که بر مس ما کیمیایی کند
به نقد خرد رهنمایی کند
هوش مصنوعی: کسی که بتواند از چیز بی‌ارزش، ارزش و گوهری بسازد، می‌تواند با دانایی و خرد خود دیگران را هدایت کند.
بیا مطرب آغاز کن زیر و بم
که کرد از دلم مرغ آرام رم
هوش مصنوعی: بیا عود بزن و نغمه‌هات را شروع کن، چون دلم از آرامش خود دور شده و مانند پرنده‌ای وحشی شده است.
پی حلق این مرغ ناگشته رام
ز ابریشم چنگ کن حلقه دام
هوش مصنوعی: برای تسلط بر این مرغی که هنوز رام نشده، از ابریشم حلقه‌ای درست کن و دام را بیفکن.