گنجور

بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال

ای دلت را به کف شوق زمام
سیر عاشق شود از شوق تمام
شوق اگر قاید راهت نشود
کعبه وصل پناهت نشود
شوق قلاب دل دوران است
جاذب خاطر مهجوران است
شوق کوتاه کند راه دراز
بر رخ مرد ببندد در آز
شوق برقیست نشیمن افروز
مانع ره شده را خرمن سوز
کوه هر رنج که در راه بود
پیش مشتاق کم از کاه بود
چون زند شعله شوق از دل تاب
نشود کشته به صد دریا آب
هر چه تسکین ویت دسترس است
آن نه شوق است هوا و هوس است
به هوس گام طلب نتوان زد
خیمه در کوی طرب نتوان زد
هوس آیین هوسناک بود
جان عاشق ز هوس پاک بود
هوس ابریست ز باران خالی
سایه اش مایه بی اقبالیست
نه ازو کشت امل آب خورد
نه ز تن تب نه ز دل تاب برد
خواجه دل بسته در اسباب جهان
کشتی افکنده به گرداب جهان
خفته بر نطع امل مست غرور
طبعش ازنفس و هوا پر شر و شور
چشمش از طلعت شاهد روشن
گشته در کاخ بطالت روزن
دل او پردگی پرده آز
مانده در پرده ازو چهره راز
دستش از بازوی خذلان رنجه
زده در دامن حرمان پنجه
پای او رهسپر کوی خطا
گام پیمای پی نفس و هوا
معده غارتگر هر پخته و خام
خورده در هم چه حلال و چه حرام
گوشش از قول نصیحتگر کر
رام با زمزمه رامشگر
ژاژخایی هنر دندانش
هزل دستور لب خندانش
شبش آبستن هر فسق و فساد
روز او پرده در صدق و سداد
با چنین فعل و صفت گر ناگاه
بشنود خارقی از اهل الله
که فلان پیر جهان پیما گشت
قدم خشک ز دریا بگذشت
وان دگر پرده عادت بدرید
کرد پرواز و چو مرغان بپرید
وان دگر کرد سوی کوه نظر
کوه سنگ از نظر او شد زر
وان دگر زد به کرامت قدمی
کرد طی بادیه ای را به دمی
وان دگر لشکر همت انگیخت
لشکری را به دعایی خون ریخت
زین مقالات فتد در دل او
کین مقامات شود حاصل او
چند روزی ره مردان گیرد
شیوه راهنوردان گیرد
لیکن آن شیوه از صدق تهی
ندهد بهره بجز دل سببی
صدق باید که بود شوق فزای
تا به مقصود شود راهنمای
شوق صادق چو کشد محمل مرد
کعبه وصل کند منزل مرد
هیچ مانع نگذارد در راه
تا در آن کعبه کند منزلگاه
بلکه پندار وجود ار به مثل
افکند در ره مقصود خلل
کشتی آساش به هم در شکند
رخت هستیش به دریا فکند
چون در آن موج ز خود شوید دست
افتدش ماهی مقصود به شست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دلت را به کف شوق زمام
سیر عاشق شود از شوق تمام
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی شوق عشق در تو چنان شدت گیرد که مانند سوار کاری با مهارت بر reins (زمام) عشق سوار شوی، تمام وجودت را در این سفر عشق به حرکت درمی‌آوری.
شوق اگر قاید راهت نشود
کعبه وصل پناهت نشود
هوش مصنوعی: اگر شوق و اشتیاق تو در مسیر عشق قرار نگیرد، هیچ‌گاه به معشوق و مقصد نهایی نخواهی رسید.
شوق قلاب دل دوران است
جاذب خاطر مهجوران است
هوش مصنوعی: شوق و علاقه‌ای که دل را به حرکت وامیدارد، مانند قلابی است که دل را به خود جلب می‌کند و برای کسانی که از محبت و وصال دور هستند، جذاب و دلنشین است.
شوق کوتاه کند راه دراز
بر رخ مرد ببندد در آز
هوش مصنوعی: عشق و شوق می‌توانند مسیری طولانی را کوتاه کنند و به گونه‌ای تاثیرگذار بر چهره فردی بگذارد و او را در چالشی قرار دهند.
شوق برقیست نشیمن افروز
مانع ره شده را خرمن سوز
هوش مصنوعی: عشق و شوق مانند برقی است که دل را روشن می‌کند، اما گاهی اوقات می‌تواند مانند آتش، راه‌ها را سد کند و مشکلاتی ایجاد کند.
کوه هر رنج که در راه بود
پیش مشتاق کم از کاه بود
هوش مصنوعی: کوهی که در مسیر قرار دارد و موانع و مشکلاتی را در پیش رو دارد، برای کسی که مشتاق و پر از اراده است، به اندازه‌ای ناچیز و سبک به نظر می‌رسد که انگار فقط یک کاه است.
چون زند شعله شوق از دل تاب
نشود کشته به صد دریا آب
هوش مصنوعی: زمانی که شوق و علاقه در دل زبانه می‌کشد، هیچ قدرتی نمی‌تواند آن را خاموش کند؛ حتی اگر فرد در برابر بسیاری از مشکلات و سختی‌ها قرار بگیرد، آبی دریا هم نمی‌تواند به زندگی او پایان دهد.
هر چه تسکین ویت دسترس است
آن نه شوق است هوا و هوس است
هوش مصنوعی: هر چیزی که به آرامش و راحتی ما کمک کند، واقعاً شوق و عشق نیست، بلکه دلبستگی‌ها و خواسته‌های زودگذر ما هستند.
به هوس گام طلب نتوان زد
خیمه در کوی طرب نتوان زد
هوش مصنوعی: نمی‌توان در جایی که شوق و لذت وجود ندارد، قدم گذاشت و در آنجا سکنی گزید.
هوس آیین هوسناک بود
جان عاشق ز هوس پاک بود
هوش مصنوعی: تمایل به لذت و خوشی، ویژگی طبیعی و معمولی است، اما روح عاشق از این خواسته‌ها و تمایلات پاک و دور است.
هوس ابریست ز باران خالی
سایه اش مایه بی اقبالیست
هوش مصنوعی: تمایل و آرزو مانند ابری است که باران ندارد و سایه‌اش نشانه‌ای از بداقبالی است.
نه ازو کشت امل آب خورد
نه ز تن تب نه ز دل تاب برد
هوش مصنوعی: او نه از انتظار رو به جلو می‌رود و نه از تنش احساس خستگی می‌کند، و نه از دلش شوق و انرژی می‌گیرد.
خواجه دل بسته در اسباب جهان
کشتی افکنده به گرداب جهان
هوش مصنوعی: آدمی که به دنیای مادی وابسته است، خود را در مشکلات و سختی‌های زندگی غرق کرده است.
خفته بر نطع امل مست غرور
طبعش ازنفس و هوا پر شر و شور
هوش مصنوعی: شخصی در حالت خواب و خیال به سر می‌برد و به خاطر طبع مغرور خود، تحت تأثیر خواسته‌ها و آرزوهایش قرار دارد که او را به هیجان و شور و شوق می‌آورد.
چشمش از طلعت شاهد روشن
گشته در کاخ بطالت روزن
هوش مصنوعی: چشم او به خاطر زیبایی معشوقش روشن شده و مانند روزنی در قصر تن پروری می‌تابد.
دل او پردگی پرده آز
مانده در پرده ازو چهره راز
هوش مصنوعی: دل او در برابر آزمایش‌ها و سختی‌ها همچون پرده‌ای است که رازهایش را پنهان کرده و در پس آن چهره‌ای نهفته دارد.
دستش از بازوی خذلان رنجه
زده در دامن حرمان پنجه
هوش مصنوعی: دست او از حمایت و یاری خالی شده و در دامن ناامیدی گرفتار شده است.
پای او رهسپر کوی خطا
گام پیمای پی نفس و هوا
هوش مصنوعی: قدم‌های او در کوی خطا، مانند سنگی است که مانع از ورود به گمراهی و وسوسه‌های نفس می‌شود.
معده غارتگر هر پخته و خام
خورده در هم چه حلال و چه حرام
هوش مصنوعی: معده، همچون دزد و غارتگری است که تمامی غذاها، چه باکیفیت و چه بی‌کیفیت، چه حلال و چه حرام، را می‌بلعد و تفاوتی بین آن‌ها قائل نمی‌شود.
گوشش از قول نصیحتگر کر
رام با زمزمه رامشگر
هوش مصنوعی: گوشش از حرفهای نصیحت‌کننده نشنیده و آرام شده است به خاطر نغمه‌ها و لحن دلنشین کسی که او را تسکین می‌دهد.
ژاژخایی هنر دندانش
هزل دستور لب خندانش
هوش مصنوعی: هنر او در بیان شوخی و طنز به اندازه‌ای است که دندان‌هایش را به زحمت می‌آورد و لبخندش شوق و شادی را به همراه دارد.
شبش آبستن هر فسق و فساد
روز او پرده در صدق و سداد
هوش مصنوعی: شب، پر از گناه و فساد است، اما روز با صداقت و درستکاری خود را نشان می‌دهد.
با چنین فعل و صفت گر ناگاه
بشنود خارقی از اهل الله
هوش مصنوعی: با چنین رفتار و ویژگی، اگر ناگهان یکی از ولیان خدا چیزی بشنود، شگفتی به وجود می‌آید.
که فلان پیر جهان پیما گشت
قدم خشک ز دریا بگذشت
هوش مصنوعی: فلان سالخوردۀ با دانش و تجربه که در دنیا سفر کرده و جاهای زیادی را دیده، از دریا عبور کرد و به خشکی رسید.
وان دگر پرده عادت بدرید
کرد پرواز و چو مرغان بپرید
هوش مصنوعی: یکی از آن دیگری پرده‌ی عادت را کنار زد و برخواست، مانند پرندگانی که پرواز می‌کنند.
وان دگر کرد سوی کوه نظر
کوه سنگ از نظر او شد زر
هوش مصنوعی: و او به سمت کوه نگاه کرد، و آن کوه سنگی در چشم او به مانند طلا به نظر آمد.
وان دگر زد به کرامت قدمی
کرد طی بادیه ای را به دمی
هوش مصنوعی: و دیگری با کرامت و بزرگواری، قدمی برداشت و در لحظه‌ای کوتاه مسیری سخت را طی کرد.
وان دگر لشکر همت انگیخت
لشکری را به دعایی خون ریخت
هوش مصنوعی: و نیروی دیگری نیز با اراده‌ای قوی شکل گرفت و با دعا و نیایش، خون دشمنی را بر زمین ریخت.
زین مقالات فتد در دل او
کین مقامات شود حاصل او
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از این سخن‌ها در دل او تأثیر می‌گذارد و در نتیجه، این وضعیت‌ها و مقامات به دست می‌آید.
چند روزی ره مردان گیرد
شیوه راهنوردان گیرد
هوش مصنوعی: چند روزی راه مردان را دنبال کن و روش و سبک زندگی راهروان را بپذیر.
لیکن آن شیوه از صدق تهی
ندهد بهره بجز دل سببی
هوش مصنوعی: اما آن راهی که از صداقت برمی‌آید، تنها قلبی را به نتیجه می‌رسد که دلیل و انگیزه‌ای دارد.
صدق باید که بود شوق فزای
تا به مقصود شود راهنمای
هوش مصنوعی: راستی و صداقت باید که با اشتیاق همراه باشد تا بتواند انسان را به هدف و مقصودش راهنمایی کند.
شوق صادق چو کشد محمل مرد
کعبه وصل کند منزل مرد
هوش مصنوعی: وقتی عشق واقعی فردی را به سفر می‌کشاند، او به مقصدی پر از وصل و نزدیکی می‌رسد.
هیچ مانع نگذارد در راه
تا در آن کعبه کند منزلگاه
هوش مصنوعی: هیچ چیزی نباید جلوی رسیدن به هدف را بگیرد تا بتوانی در مسیر خود به مکان مقدسی برسیدی.
بلکه پندار وجود ار به مثل
افکند در ره مقصود خلل
هوش مصنوعی: اگر تصور کنی که وجودت به مانند یک مثال در مسیر رسیدن به هدف، خلل و اختلال ایجاد می‌کند، در حقیقت دچار اشتباه شده‌ای.
کشتی آساش به هم در شکند
رخت هستیش به دریا فکند
هوش مصنوعی: کشتی آرامش او در تلاطم زندگی به هم میریزد و دارایی‌هایش در دریا می‌افتد.
چون در آن موج ز خود شوید دست
افتدش ماهی مقصود به شست
هوش مصنوعی: وقتی انسان از خود و مشغولیت‌هایش فاصله بگیرد و به عمق افکار و احساساتش بپردازد، می‌تواند به اهداف و آرزوهای واقعی‌اش دست یابد.