گنجور

بخش ۲۳ - حکایت آن پادشاه مریض که از دست دو طبیب نبض او به اعتدال نمی جست و تا قاروره وجود یکی نشکست مزاج وی از علاج دیگری به صحت نپیوست

داشت آن شاه به بالین دو حکیم
هر دو دانا و خردمند و کریم
لبشان با دم عیسی همدم
کفشان راحت هر رنج و الم
دست هر یک چو به نبض آوردی
دستگیری ضعیفان کردی
شاه بیمار ز تغییر مزاج
وان دو در کار به تدبیر علاج
لیک همپیشگی و همکاری
زد بر ایشان ره دولتیاری
هر چه این گفتی آن وا دادی
هر چه آن بستی این بگشادی
روز صحت شد از ایشان تاریک
شب تار اجل آمد نزدیک
شاه را بود وزیری زیرک
آن تعصب چو بدید از هر یک
حیله ای کرد به دانایی ساز
کان دو دانا به یکی آمد باز
زان یکی شاه چو شد چاره پذیر
قصه را کرد بر او عرضه وزیر
گفت ای از تو زیانم همه سود
این خیالت ز کجا روی نمود
گفت از آنجا که به ما گفت خدای
که عمارتگر این طرفه سرای
گر به فرض از یکی افزون بودی
هر دمش حال دگرگون بودی
طشت خورشید ز بام افتادی
کار گردون ز نظام افتادی
زاده خاک دگر خاک شدی
خاک چون گرد بر افلاک شدی
تیز کردی به عدم جمله قدم
بلکه سر بر نزدندی ز عدم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داشت آن شاه به بالین دو حکیم
هر دو دانا و خردمند و کریم
هوش مصنوعی: آن پادشاه به کنار بستر دو حکیم آگاه و سخاوتمند حضور داشت.
لبشان با دم عیسی همدم
کفشان راحت هر رنج و الم
هوش مصنوعی: لب‌های آن‌ها به اندازه‌ای خوشبو و دلنشین است که با دم عیسی نیز همراهی می‌کند، و پایشان به گونه‌ای راحت و بی‌دغدغه است که هر نوع رنج و دردی را تحمل می‌کند.
دست هر یک چو به نبض آوردی
دستگیری ضعیفان کردی
هوش مصنوعی: هر زمان که به نبض کسی دست زدی، به او کمک کرده‌ای و از ضعیفان حمایت کرده‌ای.
شاه بیمار ز تغییر مزاج
وان دو در کار به تدبیر علاج
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر تغییر حالات بدنی خود بیمار شده و برای بهبود وضعیتش به تدبیر و چاره‌اندیشی نیاز دارد.
لیک همپیشگی و همکاری
زد بر ایشان ره دولتیاری
هوش مصنوعی: اما همکاری و همیاری باعث شد بر آن‌ها راهی به سوی خوشبختی و کامیابی باز شود.
هر چه این گفتی آن وا دادی
هر چه آن بستی این بگشادی
هوش مصنوعی: هر چیزی که این شخص بیان کرد، تو رهایش کردی و هر چیزی که آن شخص قفل کرد، تو آن را باز کردی.
روز صحت شد از ایشان تاریک
شب تار اجل آمد نزدیک
هوش مصنوعی: روزهای خوب و سلامتی آن‌ها به پایان رسید و شب تاریک مرگ به ما نزدیک شد.
شاه را بود وزیری زیرک
آن تعصب چو بدید از هر یک
هوش مصنوعی: در دربار شاه، وزیری هوشمند وجود داشت که وقتی تعصب و prejudices را در افراد مختلف مشاهده کرد، به آن توجه خاصی نشان داد.
حیله ای کرد به دانایی ساز
کان دو دانا به یکی آمد باز
هوش مصنوعی: فرد زیرکی تدبیری اندیشید تا دو عالم را به یکدیگر بیاورید و از این طریق به هدف خود برسد.
زان یکی شاه چو شد چاره پذیر
قصه را کرد بر او عرضه وزیر
هوش مصنوعی: وقتی که شاه به راه حلی دست پیدا کرد، داستان را برای وزیرش بازگو کرد.
گفت ای از تو زیانم همه سود
این خیالت ز کجا روی نمود
هوش مصنوعی: او گفت: ای کسی که از تو ضرر می‌بینم و از همین بابت همه‌چیز برای من سودمند است، این خیال تو از کجا به سراغ من آمده است؟
گفت از آنجا که به ما گفت خدای
که عمارتگر این طرفه سرای
هوش مصنوعی: او می‌گوید از آنجا که خداوند، که سازنده این خانه عجیب است، به ما سخن گفته است.
گر به فرض از یکی افزون بودی
هر دمش حال دگرگون بودی
هوش مصنوعی: اگر به فرض کسی از دیگری بیشتر می‌بود، هر لحظه حال و وضعیت او متفاوت می‌شد.
طشت خورشید ز بام افتادی
کار گردون ز نظام افتادی
هوش مصنوعی: خورشید از بام پایین افتاد و نظم دنیا به هم ریخت.
زاده خاک دگر خاک شدی
خاک چون گرد بر افلاک شدی
هوش مصنوعی: شما از خاک به وجود آمدید و در نهایت دوباره به خاک بازگشتید. مانند گردی که بر فراز آسمان‌ها پراکنده می‌شود، وجود شما نیز به طور موقت در این دنیا بود.
تیز کردی به عدم جمله قدم
بلکه سر بر نزدندی ز عدم
هوش مصنوعی: تو به خوبی هر چه تمام‌تر از بین رفته‌ای، اما اینجا هستی که سر بر نیاورده‌ای از عدم و نیستی.