بخش ۱۱۸ - عقد سی و هفتم در دلالت رعایا چه غایب و چه حاضر به حق شناسی و شکرگزاری سلاطین چه عادل و چه جابر
ای درین تنگ فضا گشته اسیر
زیر تیغ و قلم شاه و وزیر
گه ز تیغ ستمی همچو قلم
فرق سر شق شده رنج و الم
گه به زخم قلمی همچون تیغ
غرق خون مانده افسوس و دریغ
جگری گیر به دندان دو سه روز
بنشین خرم و خندان دو سه روز
پرده تنگدلی ساز مکن
داستان گله آغاز مکن
همچو زخم از اثر تیغ بخند
لوح سان نقش قلم را بپسند
نفع شه بیش بود از ضررش
خیر او نیز هم افزون ز شرش
شکر نفعش چو نگفتی هرگز
چون گل از وی نشکفتی هرگز
این همه از ضرر او گله چیست
خیر بین شو ز شر او گله چیست
گنج بی رنج ندیده ست کسی
گل بی خار نچیده ست کسی
گر نه شه داور عالم بودی
کار عالم همه در هم بودی
گر شبان پاس ندارد رمه را
گرگ از پای درآرد همه را
باغبان گر نزند بانگ به باغ
قرص انجیر شود نان کلاغ
تیغ او گر به میان سد نشود
کید یأجوج فتن رد نشد
رمح او شاخ سعادت ثمر است
که ازو کام امل میوه خور است
خود او بیضه سیمرغ ظفر
طایر دولت از آنجا زده پر
بر تن او زره پر خم و تاب
چشمه ساری خوی مردیش زهاب
تیر او مرغ پران سوی به سو
نامه مرگ بر جان عدو
بر کمانش که ز هر گوشه زه است
زو به صید ظفرت توشه ده است
افسرش کنگره دولت توست
کمرش بسته پی خدمت توست
قهر او گر نشود شحنه شهر
شهد در کام کسان گردد زهر
خلق او گر نشود لطف طلسم
بگسلد رابطه روح ز جسم
در حضر روشنی جاهت ازوست
در سفر ایمنی راهت ازوست
سوی تو ظلمی ازو گر ره کرد
دست ظلم دگران کوته کرد
تخم روزیت که دهقان کارد
مکنت از بازوی سلطان دارد
تاجران رخت که از راه آرند
سوی شهر از مدد شاه آرند
پاسبان شبت از دزد ویست
جارس روز تو بی مزد ویست
خویش و بیگانه ازو قافله شو
راه و بیراهه ازو قافله رو
سنت و شرع ازو پشت قوی
شرع دان زو بلدی و بدوی
مسجد و منبر ازو معمور است
دین و دولت ز خرابی دور است
این همه کارگر و کارگری
نیست جز بهر تو چون در نگری
قدر هر یک که شمردم بشناس
پیشه کن قاعده شکر و سپاس
از برای تو یکی کارگزار
کز پی مزد کند این همه کار
گر دو صد گنج گهر افشانی
مزد یک روزه ادا نتوانی
نیست یک نقد که گیرد ز تو شاه
مزد یک کاربر کار آگاه
این همه ناله و فریاد که چه
این همه طعنه بیداد که چه
گرچه پیش تو بود ظلم نمای
شاید آن عدل بود پیش خدای
ای بسا عدل که دارای جهان
کرده در صورت ظلم است نهان
بخش ۱۱۷ - مناجات در انتقال از ارکان دولت به رعایا: ای به راه طلبت سعی کسیبخش ۱۱۹ - حکایت مناجات موسی علیه السلام که دیده یقین وی بگشایند و عدل در صورت ظلم را به وی نمایند: گفت روزی به مناجات کلیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای درین تنگ فضا گشته اسیر
زیر تیغ و قلم شاه و وزیر
هوش مصنوعی: در این فضای تنگ، تو به دام افتادهای و تحت فشار قدرتی هستی که با swords و قلم حکام و وزرا کنترل میشود.
گه ز تیغ ستمی همچو قلم
فرق سر شق شده رنج و الم
هوش مصنوعی: گاهی طناب ظلم و ستم به اندازهای بر سر انسان فشار میآورد که مانند یک قلم، سر او را میشکافد و به رنج و درد دچار میکند.
گه به زخم قلمی همچون تیغ
غرق خون مانده افسوس و دریغ
هوش مصنوعی: گاهی زخم قلمی مانند تیغی است که به شدت خونین و دردناک است، و بر این موضوع افسوس و تاسف میخورم.
جگری گیر به دندان دو سه روز
بنشین خرم و خندان دو سه روز
هوش مصنوعی: دست از نگرانی بردار و به مدت چند روز شاد و خوشحال باش. این روزها را صرف خوشی و لذت کن و نگذار که غم و اندوه بر تو غلبه کند.
پرده تنگدلی ساز مکن
داستان گله آغاز مکن
هوش مصنوعی: در دل تنگ خود را دریغ نکن و از غصهها و دردها حرف نزن.
همچو زخم از اثر تیغ بخند
لوح سان نقش قلم را بپسند
هوش مصنوعی: مانند زخمی که بر اثر تیغ بر تن مینشیند، نقشی که بر لوح میماند را میتوان پذیرفت و دوست داشت.
نفع شه بیش بود از ضررش
خیر او نیز هم افزون ز شرش
هوش مصنوعی: سود و فایدهی پادشاه بیشتر از ضررهای اوست و خود او نیز از آسیبهایش نیکوتر است.
شکر نفعش چو نگفتی هرگز
چون گل از وی نشکفتی هرگز
هوش مصنوعی: اگر شکر را به زبان نیاوری، هرگز به نفع تو نخواهد بود و مانند گلی که هرگز شکوفا نشده، حالت بیثمر خواهد ماند.
این همه از ضرر او گله چیست
خیر بین شو ز شر او گله چیست
هوش مصنوعی: چرا اینقدر از ضرر و زیان او شکایت میکنی؟ خوب ببین که از شر او چه نفعی میتوانی ببری.
گنج بی رنج ندیده ست کسی
گل بی خار نچیده ست کسی
هوش مصنوعی: هیچکس گنجی را بدون زحمت ندیده و هیچکس گلی را بدون خار نچیده است.
گر نه شه داور عالم بودی
کار عالم همه در هم بودی
هوش مصنوعی: اگر خداوند قاضی و مدیر جهان نبود، کارهای دنیا به بی نظمی و آشفتگی کشیده میشد.
گر شبان پاس ندارد رمه را
گرگ از پای درآرد همه را
هوش مصنوعی: اگر چوپان از گله مراقبت نکند، گرگ همه را خواهد گرفت.
باغبان گر نزند بانگ به باغ
قرص انجیر شود نان کلاغ
هوش مصنوعی: اگر باغبان در باغ صدای خود را بلند نکند، میوهاش فقط به کلاغها میرسد.
تیغ او گر به میان سد نشود
کید یأجوج فتن رد نشد
هوش مصنوعی: اگر شمشیر او در میان موانع سد نشود، کید یأجوج و مگوج هیچ وقت رد نخواهد شد.
رمح او شاخ سعادت ثمر است
که ازو کام امل میوه خور است
هوش مصنوعی: سخن از این است که زیبایی و جذابیت او، نشانهای از خوشبختی و سعادت است و افرادی که به او نزدیک میشوند، از آن لذت میبرند و به آرزوهای خود دست مییابند.
خود او بیضه سیمرغ ظفر
طایر دولت از آنجا زده پر
هوش مصنوعی: او خود، تخم سیمرغ پیروزی است که پرندهٔ سعادت از آنجا برخاسته است.
بر تن او زره پر خم و تاب
چشمه ساری خوی مردیش زهاب
هوش مصنوعی: بر تن او زرهای است که پر از خم و تاب است و مانند چشمهای ساری، صفات مردانگیاش مانند زهابی زیبا و درخشان است.
تیر او مرغ پران سوی به سو
نامه مرگ بر جان عدو
هوش مصنوعی: تیر او همچون پرندهای به پرواز درآمده، به سوی هدف میرود و پیام مرگ را برای دشمن به ارمغان میآورد.
بر کمانش که ز هر گوشه زه است
زو به صید ظفرت توشه ده است
هوش مصنوعی: بر کمان او، که از هر طرف زهی کشیده شده، تو را به شکار پیروزی آماده میکند.
افسرش کنگره دولت توست
کمرش بسته پی خدمت توست
هوش مصنوعی: افسر او، نماد قدرت و پیشرفت کشور توست و او با تمام توان خود در خدمت تو و اهداف توست.
قهر او گر نشود شحنه شهر
شهد در کام کسان گردد زهر
هوش مصنوعی: اگر خشم او از بین نرود، مأمور شهر هم میتواند شهد را به زهر تبدیل کند و دیگران را دچار مشکل نماید.
خلق او گر نشود لطف طلسم
بگسلد رابطه روح ز جسم
هوش مصنوعی: اگر لطف و محبت او از بین برود، رابطهی روح و بدن قطع خواهد شد.
در حضر روشنی جاهت ازوست
در سفر ایمنی راهت ازوست
هوش مصنوعی: در زمان حضور، از نور و بزرگی خود بهرهمند هستی و در سفر، امنیت و سلامت راهت وابسته به اوست.
سوی تو ظلمی ازو گر ره کرد
دست ظلم دگران کوته کرد
هوش مصنوعی: اگر ستمی به سمت تو بیفتد، دیوانگان دیگر را از ظلم خود باز میدارد.
تخم روزیت که دهقان کارد
مکنت از بازوی سلطان دارد
هوش مصنوعی: محصولی که کشاورز میکارد، به او قدرت و امکانات میدهد، حتی بیشتر از آنچه که قدرت و توانایی سلطان به او میدهد.
تاجران رخت که از راه آرند
سوی شهر از مدد شاه آرند
هوش مصنوعی: تاجران که از راه به سوی شهر میآیند، به کمک و حمایت پادشاه خواهند رسید.
پاسبان شبت از دزد ویست
جارس روز تو بی مزد ویست
هوش مصنوعی: نگهبان شب تو برای جلوگیری از دزدان، به سختی کار میکند و در طول روز تو بدون هیچ پاداشی از او بهرهمند میشوی.
خویش و بیگانه ازو قافله شو
راه و بیراهه ازو قافله رو
هوش مصنوعی: برای هر دو آشنا و ناآشنا، او راهنما و هدایتگر است؛ چه در مسیر درست و چه در راههای دیگر، همه از او پیروی میکنند.
سنت و شرع ازو پشت قوی
شرع دان زو بلدی و بدوی
هوش مصنوعی: سنت و قوانین دینی از او پشتیبانی میشود؛ بنابراین آن را به عنوان قاعدهای محکم بشناس و به شناخت شهری و روستایی آن توجه کن.
مسجد و منبر ازو معمور است
دین و دولت ز خرابی دور است
هوش مصنوعی: مسجد و منبر به خاطر او آباد هستند و دین و حکومت از نابودی و خرابی دور شدهاند.
این همه کارگر و کارگری
نیست جز بهر تو چون در نگری
هوش مصنوعی: این همه افرادی که مشغول کار هستند، تنها برای تو فعالیت میکنند وقتی به اطراف نگاه میکنی.
قدر هر یک که شمردم بشناس
پیشه کن قاعده شکر و سپاس
هوش مصنوعی: هرگاه ارزش و مقام هر چیز را سنجیدم، بر آن شدم که براساس آن، شکر و سپاسگزاری را انجام دهم.
از برای تو یکی کارگزار
کز پی مزد کند این همه کار
هوش مصنوعی: برای تو یکی کارگزار وجود دارد که برای دریافت مزد، این همه زحمت میکشد.
گر دو صد گنج گهر افشانی
مزد یک روزه ادا نتوانی
هوش مصنوعی: اگر هم دویست گنج و مروارید را پخش کنی، باز هم نمیتوانی در برابر یک روزه رفتار درست را جبران کنی.
نیست یک نقد که گیرد ز تو شاه
مزد یک کاربر کار آگاه
هوش مصنوعی: هیچ کسی نیست که از تو پاداش کار آگاهی را به درستی بگیرد.
این همه ناله و فریاد که چه
این همه طعنه بیداد که چه
هوش مصنوعی: این همه ناله و فریاد که سر میدهی، به خاطر چیست؟ و این همه طعنه و بیرحمی که به تو میشود، به چه دلیل است؟
گرچه پیش تو بود ظلم نمای
شاید آن عدل بود پیش خدای
هوش مصنوعی: هرچند که در دنیای تو ظلم و ستم به نظر میرسد، ممکن است در پیشگاه خداوند، آنچه که اتفاق میافتد، در واقع عادلانه باشد.
ای بسا عدل که دارای جهان
کرده در صورت ظلم است نهان
هوش مصنوعی: بسیاری از اوقات، عدالت به شکل ظاهری دنیا را تحت تاثیر قرار میدهد، اما در واقع در باطن آن ظلمی نهفته است.