بخش ۵۲ - مقاله شانزدهم در شرح حال نو رسیدگان غره به عهد جوانی که غره ماه عیش و کامرانی است
ای شده با موی سیاه از غرور
از نفر موی سفیدان نفور
رخ ز سفید به سیاهی منه
نور الهی به ملاهی مدره
طفلی و چون شیر شده موی پیر
هست عجب نفرت طفلان ز شیر
زاغ سیاهی تو درین بوم بیم
کی هلد این باز سفیدت سلیم
تکیه بر اسباب جوانی مکن
هر چه توان تا بتوانی مکن
بازوی تو گر به مثل آهن است
پوست اگر بر تن تو جوشن است
دست اجل موم کند آهنت
تیغ قضا چاک زند جوشنت
خم نکنی بهر خدا پشت خویش
سخت کمانی مکن ای سست کیش
قوت بسیار تو چون کم شود
گر همه تیر است قدت خم شود
پیش که سازد فلک عشوه ده
پشت تو را همچو کمان تن چو زه
باش کمان در پی طاعت وران
گوشه گزین از ره تحسین گران
بر تن خود راه ریاضت گشای
از تن خود کم کن و در جان فزای
سالک ره خشک بدن به بود
تک نزند اسب که فربه بود
ناشده پشت تو ز پیران راه
راست همی رو پی پیران راه
بر صف دینند چو پیران امیر
باش به فتراک امیران اسیر
تا نه از ایشان به اسیری رسی
کی بود امکان که به پیری رسی
بر در هر پیر کمربندیت
به که به سر تاج خداوندیت
پایه آن تاج بود بس بلند
کنگر آن را کمر آمد کمند
کوه که صد کان گهر یافته ست
تاج بلندی ز کمر یافته ست
سرکشی کاف برون کن ز سر
میم صفت بند گره بر کمر
در قدم پیر سبک سایه شو
وز گهرش گنج گرانمایه شو
چون تو به خدمت مددش می کنی
آن مدد از بهر خودش می کنی
آب چو ریزی به کفش در وضو
چهره اقبال دهی شست و شو
سنگ ز راهش چو نهی بر کران
پله طاعات کنی زان گران
کفش تهی چون نهیش پیش پای
بر سر افلاک شوی کفش سای
رکوه که در همرهی او بری
آب ز سرچشمه حیوان خوری
خاک رهش را به مژه روب پاک
تا شودت دیده جان سرمه ناک
غاشیه دولت او کش به دوش
تا شودت ستر کرم عیب پوش
تا نشوی پیر چو پیران کار
دست خود از دامن خدمت مدار
پایه پیری به جوانی مجوی
راه ارادت به امانی مپوی
ترسمت آن پایه نگردد به ساز
مانی از آداب جوانیت باز
بخش ۵۱ - حکایت سرد شدن پیر سفید موی از نفس آن خورشید گرم خوی که با زلف شبرنگ دم از صبح سفید مویی زد: فصل خزان کز دم باد وزانبخش ۵۳ - حکایت زاغی که چند روز در قفای کبکی دوید و از رفتار خود بازمانده به وی نرسید: زاغی از آنجا که فراغی گزید
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شده با موی سیاه از غرور
از نفر موی سفیدان نفور
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر موی سیاه خود مغروری، از مردان موی سپید بیزاری.
رخ ز سفید به سیاهی منه
نور الهی به ملاهی مدره
هوش مصنوعی: صورت خود را از روشنی به تاریکی مبر، زیرا نور الهی را به مغزهای بیخبر منتقل نکن.
طفلی و چون شیر شده موی پیر
هست عجب نفرت طفلان ز شیر
هوش مصنوعی: کودکی که زمانی شیرین بود و بیخبر از دنیا، حالا به قدری بزرگ شده که موی او سفید شده است. جالب است که کودکان تازه به دنیا آمده، نسبت به شیر و چیزی که به آنها زندگی میدهد، نفرت دارند.
زاغ سیاهی تو درین بوم بیم
کی هلد این باز سفیدت سلیم
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که در این سرزمین، زاغ سیاه تو به تنهایی و بدون ترس زندگی میکند و از باز سفیدت هیچ هراسی ندارد. این جمله میتواند به معنای این باشد که در شرایطی که ممکن است خطر وجود داشته باشد، موجودات تاریک و منفی به راحتی زندگی میکنند و از قدرتهای روشن و مثبت هراسی ندارند.
تکیه بر اسباب جوانی مکن
هر چه توان تا بتوانی مکن
هوش مصنوعی: به جوانی خود تکیه نکن و به امکانات و شرایطی که در اختیارت داری اکتفا نکن؛ هر چه میتوانی، تلاش کن و پیش برو.
بازوی تو گر به مثل آهن است
پوست اگر بر تن تو جوشن است
هوش مصنوعی: اگر بازوی تو همچون آهن محکم است، پوستت نیز مانند زرهی بر تن تو محافظت میکند.
دست اجل موم کند آهنت
تیغ قضا چاک زند جوشنت
هوش مصنوعی: دست سرنوشت تو را چون موم نرم میکند و شمشیر قضا بر تن تو زخم میزند و تو در حال جوش و خروش به حرکت در میآیی.
خم نکنی بهر خدا پشت خویش
سخت کمانی مکن ای سست کیش
هوش مصنوعی: برای خدا، کمر خود را خم نکن و به خاطر دیگران، نگذار که روحیهات سست شود. خودت را محکم نگهدار و از ضعف دوری کن.
قوت بسیار تو چون کم شود
گر همه تیر است قدت خم شود
هوش مصنوعی: اگر قدرت و توان تو کاهش یابد، حتی اگر تمامی تیرها نیز در اختیارت باشد، باز هم نمیتوانی به قد و قامت بلند خود ادامه دهی و در واقع میلغزی و خم میشوی.
پیش که سازد فلک عشوه ده
پشت تو را همچو کمان تن چو زه
هوش مصنوعی: آسمان به کدامین دلیل به تو مینازد و پشتت را به زیبایی کمان میسازد، همانگونه که کمان تن نیز از کشیدگی جانی میگیرد؟
باش کمان در پی طاعت وران
گوشه گزین از ره تحسین گران
هوش مصنوعی: در پی انجام وظایف و اطاعت باش و از نظر دیگران در گوشهای قرار بگیر تا مورد تحسین قرار بگیری.
بر تن خود راه ریاضت گشای
از تن خود کم کن و در جان فزای
هوش مصنوعی: بپوشان بر بدن خود زحمت و سختی را و از خود بستی کن و به روح و جانت بیفزا.
سالک ره خشک بدن به بود
تک نزند اسب که فربه بود
هوش مصنوعی: مسافر در مسیر سخت و بیراه باید بپرهیزد از این که به بدن خود آسیب بزند، چرا که این امر باعث ناتوانی و سنگینی او میشود.
ناشده پشت تو ز پیران راه
راست همی رو پی پیران راه
هوش مصنوعی: اگر هنوز به سفر نرفتهای و راه راست را نرفتهای، بهتر است به تجربه و راهنمایی پیران و کسانی که در این مسیر هستند، توجه کنی.
بر صف دینند چو پیران امیر
باش به فتراک امیران اسیر
هوش مصنوعی: در صف دین، مانند پیران، از مقام و قدرت سخن بگو و مانند امیران اسیر در مشکلات زندگی باش.
تا نه از ایشان به اسیری رسی
کی بود امکان که به پیری رسی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از آنها در بند و اسیر نشوی، رسیدن به كمال و تجربه در پیری امکانپذیر نیست.
بر در هر پیر کمربندیت
به که به سر تاج خداوندیت
هوش مصنوعی: بهتر است در زندگیات به افراد با تجربه و دانش احترام بگذاری و به آنها نیاز پیدا کنی، تا اینکه به مقامهای عالی و قدرتمند تنها تکیه کنی.
پایه آن تاج بود بس بلند
کنگر آن را کمر آمد کمند
هوش مصنوعی: آن تاجی که بر سر دارد، پایهاش بسیار بلند است و کمر او به خاطر آن تاج مانند کمند شده است.
کوه که صد کان گهر یافته ست
تاج بلندی ز کمر یافته ست
هوش مصنوعی: کوهی که از دل خود صدها جواهر بیرون آورده، اکنون به اوج خود رسیده و شکوه و عظمت خاصی پیدا کرده است.
سرکشی کاف برون کن ز سر
میم صفت بند گره بر کمر
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به اشاره به رهایی از قید و بندها و آزاد شدن از محدودیتهای موجود دارد. به نوعی، از فرد خواسته میشود که از خود کاملاً رها شده و به زندگی و کنشهای آزادانهتری بپردازد. به این معناست که فرد باید از آنچه که او را محدود میکند، آزاد شود و به سوی روزهای بهتر و نوعی آزادی حرکت کند.
در قدم پیر سبک سایه شو
وز گهرش گنج گرانمایه شو
هوش مصنوعی: در کنار شخص با تجربه و بزرگتر قرار بگیر و از دانش و شناخت او بهرهمند شو تا به ارزشهای گرانبهایی دست یابی.
چون تو به خدمت مددش می کنی
آن مدد از بهر خودش می کنی
هوش مصنوعی: وقتی تو به دیگران کمک میکنی، در واقع آن کمک به نفع خود تو نیز است.
آب چو ریزی به کفش در وضو
چهره اقبال دهی شست و شو
هوش مصنوعی: وقتی آب را در دستت میریزی برای وضو، چهرهات را شست و شو داده و خوشبختی را به خودت هدیه میکنی.
سنگ ز راهش چو نهی بر کران
پله طاعات کنی زان گران
هوش مصنوعی: اگر سنگی را بر سر راه کسی بیندازی، باعث میشوی که فرد در مسیر اطاعت و عبادت سختی و دشواری را تجربه کند.
کفش تهی چون نهیش پیش پای
بر سر افلاک شوی کفش سای
هوش مصنوعی: وقتی که در مسیر زندگی با سختیها و چالشها مواجه میشوی، اگر به خود تکیه کنی و به دنبال راهحلهای مناسب باشی، به ارتفاعات موفقیت و سعادت خواهی رسید. ناامیدی و خستگی نمیتواند تو را از ادامه مسیر بازدارد.
رکوه که در همرهی او بری
آب ز سرچشمه حیوان خوری
هوش مصنوعی: کوهی که در همراهی او، آب از سرچشمه مینوشی، به تو حیات میبخشد.
خاک رهش را به مژه روب پاک
تا شودت دیده جان سرمه ناک
هوش مصنوعی: با مژههای خود خاک پای او را پاک کن تا چشمانت همچون سرمه، جاننواز و زیبا شوند.
غاشیه دولت او کش به دوش
تا شودت ستر کرم عیب پوش
هوش مصنوعی: دولت و نعمت او را مانند پوششی بر دوش خود حمل کن تا عیبها و نقصهای تو پنهان بماند.
تا نشوی پیر چو پیران کار
دست خود از دامن خدمت مدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که جوانی، به کارهای خودت توجه کن و خود را به کارهای دیگر مشغول نکن.
پایه پیری به جوانی مجوی
راه ارادت به امانی مپوی
هوش مصنوعی: به دنبال راهی برای برقراری ارتباط با جوانی نباش، زیرا پایه پیری در جوانی نیست و به ابراز عشق و ارادت در برابر جوانان نیاز نیست.
ترسمت آن پایه نگردد به ساز
مانی از آداب جوانیت باز
هوش مصنوعی: نگرانم که تو در تلاطم زندگی، به ساز و آئین جوانیات پایبند نمانی و از آنها دور شوی.