بخش ۵۰ - مقاله پانزدهم در تنبیه آنان که صبح شیب از شب شباب ایشان دمیده است و در آن صبحگاهی نسیم آگاهی به مشام ایشان نرسیده
ای تنت از شمع گدازنده تر
شعله زنان آتش شیبت ز سر
داده سر سبز تو آتش فشان
از شجر اخضر و نارش نشان
چرخ که بر فرق تو کافور ریخت
بر تو هم از شعر تو کافور بیخت
تا که کند سردی کافور سرد
بر دل گرمت هوس خواب و خورد
کرده شب موی تو تصویر صبح
روز اجل راست تباشیر صبح
گردش دولابی چرخ برین
بر سر آرام گرفته زمین
کالبد جوجو آزادگان
در ته سنگ ستم افتادگان
آردکنان بس که بفرسود و کاست
موی تو پر گرد ازان آسیاست
پشت تو مانند کمان گشته کوز
خشک شده پوست بر آن همچو توز
رشته اشک تو بر آن بسته زه
ناوک آه تو بر آن تیر نه
جز پی آن نیست که کاری کنی
در ره مقصود شکاری کنی
قد تو لام و الف آمد عصا
هر دو پی نفی وجود تو لا
یعنی از آیینه لوح وجود
نفی شود صورت بود تو زود
یک نشناسی ز دو وقت شمار
تا نکند شیشه دو چشم تو چار
پا به دم مار ز نادیدنت
خلق به فریاد ز نشنیدنت
سنگ به دندانت شدی لخت لخت
موم کنون پیش تو چون سنگ سخت
با همه رخنه که به دندان توست
نامده یک حرف برون زان درست
نایدت از دست که جنبی زجای
تا نشود دست مددگار پای
لرزش دست تو به هنگام کار
برده ز دست تو برون اختیار
چون گره سیم شده مشت تو
رفته چو سیماب ز انگشت تو
قوت امساک نماندت به دست
گرچه که امساک تو را دست بست
قاعده حرص جز امساک نیست
چاره امساک بجز خاک نیست
پیش که با خاک روی خاک شو
پیش که ناپاک روی پاک شو
پیر شدی شیوه پیرانه گیر
شیوه پیرانه خوش آید ز پیر
دست ز فتراک جوانان بدار
عشق و جوانی به جوانان گذار
چون تو ازین پیری خویشی ملول
کی کندت طبع جوانان قبول
بخش ۴۹ - حکایت درازدستی که دست وی به بریدن از قلم وزارت کوتاه نشد: بود یکی شاه که در ملک و مالبخش ۵۱ - حکایت سرد شدن پیر سفید موی از نفس آن خورشید گرم خوی که با زلف شبرنگ دم از صبح سفید مویی زد: فصل خزان کز دم باد وزان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای تنت از شمع گدازنده تر
شعله زنان آتش شیبت ز سر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تن تو از شمعی که در حال ذوب شدن است، نرمتر است و شعلههای آتش موهایت از سر تو بیشتر میدرخشد.
داده سر سبز تو آتش فشان
از شجر اخضر و نارش نشان
هوش مصنوعی: سرسبزی تو شعلههای آتش فشانی را به یاد میآورد که از درخت سبز و میوهاش نشأت میگیرد.
چرخ که بر فرق تو کافور ریخت
بر تو هم از شعر تو کافور بیخت
هوش مصنوعی: زمانی که تقدیر در حق تو نیکی میکند، تو نیز باید از داشتهها و تواناییهای خود بهرهبرداری کنی و زیباییهای وجود خود را به نمایش بگذاری.
تا که کند سردی کافور سرد
بر دل گرمت هوس خواب و خورد
هوش مصنوعی: زمانی که سردی کافور بر دل گرم تو بیفتد، هوس خواب و غذا را فراموش میکنی.
کرده شب موی تو تصویر صبح
روز اجل راست تباشیر صبح
هوش مصنوعی: موی شب که نمایانگر غم و تاریکی است، به تصویر صبحی تبدیل میشود که نشاندهنده نزدیک شدن به روز اجل و مرگ است. این صبح، نویدبخش است و به نوعی زنگ خطری برای پایان حیات به شمار میرود.
گردش دولابی چرخ برین
بر سر آرام گرفته زمین
هوش مصنوعی: حرکت و چرخش عالم زندگی مثل یک دولاب بزرگ است که به آرامی بر روی زمین در حال چرخیدن است.
کالبد جوجو آزادگان
در ته سنگ ستم افتادگان
هوش مصنوعی: جسم نوزادان آزادگان در دامن سنگینی ظلم و ستم قرار گرفته است.
آردکنان بس که بفرسود و کاست
موی تو پر گرد ازان آسیاست
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی است که در آن، مویی که به آرامی و با مراقبت تا کنون رشد کرده، به دلیل افزایش فشار و سختیها در زندگی، دچار آسیب و کثیفی شده است. احساس میشود که فشارهای زندگی و تجربههای دشوار باعث شدهاند که زیبایی و آرامش فرد تحت تاثیر قرار گیرد و دیگر مانند قبل درخشان و سالم نباشد.
پشت تو مانند کمان گشته کوز
خشک شده پوست بر آن همچو توز
هوش مصنوعی: شکل پشت تو مانند کمان شده و پوست روی آن خشک و سخت مانند خاکستر است.
رشته اشک تو بر آن بسته زه
ناوک آه تو بر آن تیر نه
هوش مصنوعی: رشتههای اشک تو به تیرک آوای درد تو گره خورده است.
جز پی آن نیست که کاری کنی
در ره مقصود شکاری کنی
هوش مصنوعی: تنها هدفی که باید دنبال کنی این است که در راه رسیدن به هدف خود، تلاش و کوشش داشته باشی.
قد تو لام و الف آمد عصا
هر دو پی نفی وجود تو لا
هوش مصنوعی: قد تو به اندازهای بلند است که لام و الف (حروف الفبا) مانند عصا در کنار هم آمدهاند، هر دو در تلاش هستند تا وجود تو را رد کنند.
یعنی از آیینه لوح وجود
نفی شود صورت بود تو زود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر وجود انسان را به یک آیینه تشبیه کنیم، باید بگوییم که هر چیزی که در این آیینه به صورت گویایی نمایش داده میشود، در واقع نفی و محو میشود. به عبارت دیگر، اگر ما به ماهیت واقعی خود نگاه کنیم و از ظواهر و شکلها بگذریم، میتوانیم به درک عمیقتری از وجود خود برسیم.
یک نشناسی ز دو وقت شمار
تا نکند شیشه دو چشم تو چار
هوش مصنوعی: اگر کسی را نشناسی و در دو زمان متفاوت او را مورد قضاوت قرار دهی، ممکن است که دیدگاه نادرستی نسبت به او پیدا کنی و بجای اینکه فقط دو چشم داشته باشد، او را به عنوان چیزی پیچیده و چندوجهی ببینی.
پا به دم مار ز نادیدنت
خلق به فریاد ز نشنیدنت
هوش مصنوعی: پا به دم مار گذاشتن یعنی به چیزی آسیب رساندن یا با خطری مواجه شدن، در حالی که دیگران از نادیدنت و عدم حضورت داد و فریاد برپا کردهاند. در واقع، به این معناست که وقتی تو غایبی، مشکلات و خطرات خود را نشان میدهند و دیگران از نبود تو رنج میبرند.
سنگ به دندانت شدی لخت لخت
موم کنون پیش تو چون سنگ سخت
هوش مصنوعی: سختی و مشکلاتی که با آنها مواجه شدهای، تو را قویتر کرده و حالا مثل سنگی محکم و استوار شدهای. در برابر چالشها مقاومتر از قبل هستی.
با همه رخنه که به دندان توست
نامده یک حرف برون زان درست
هوش مصنوعی: با وجود تمام کسانی که به دندان تو حسادت میکنند و حتماً حرفهایی دارند، هیچکدام از آنها نتوانستهاند هیچ نکتهای را مطرح کنند که درست باشد.
نایدت از دست که جنبی زجای
تا نشود دست مددگار پای
هوش مصنوعی: اگر کسی از جایی حرکت نکند و تغییر وضعیت ندهد، نمیتواند به اکتساب یاری و کمک دست یابد.
لرزش دست تو به هنگام کار
برده ز دست تو برون اختیار
هوش مصنوعی: وقتی تو در حال کار کردن هستی، دستانت به قدری میلرزد که نمیتوانی بر آنها تسلط داشته باشی.
چون گره سیم شده مشت تو
رفته چو سیماب ز انگشت تو
هوش مصنوعی: وقتی مشت تو به مانند تکهای سیم گره خورده میشود، انگشت تو به شکل جیوه به سمت آن میرود.
قوت امساک نماندت به دست
گرچه که امساک تو را دست بست
هوش مصنوعی: قوت و قدرت خود را در نگهداشتن و کنترل خود از دست نده، هرچند که تلاش برای کنترل خود ممکن است تو را به بند کشد.
قاعده حرص جز امساک نیست
چاره امساک بجز خاک نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی در چنگال حرص و طمع گرفتار شود، هیچ راهی جز ترک کردن خواستههای خود ندارد و تنها راه درست در این زمینه، فروتن شدن و بازگشت به اصل خود یعنی خاک و سرزمین است.
پیش که با خاک روی خاک شو
پیش که ناپاک روی پاک شو
هوش مصنوعی: به نزد چه کسی بروی که با خاک و خاکی شدن قضاوت نشوی و از طرفی با بداخلاقی و ناپاکی به نزد پاکی نروی.
پیر شدی شیوه پیرانه گیر
شیوه پیرانه خوش آید ز پیر
هوش مصنوعی: به سن و سالی رسیدی، بهتر است که به روشهای بزرگترها رفتار کنی. شیوهی زندگی و نگرشهای آنها، بر تو نیکو خواهد بود.
دست ز فتراک جوانان بدار
عشق و جوانی به جوانان گذار
هوش مصنوعی: از وسوسههای عشق و جوانی دست بردار و این احساسات را به جوانان بسپار.
چون تو ازین پیری خویشی ملول
کی کندت طبع جوانان قبول
هوش مصنوعی: وقتی تو به این پیری و سالخوردگی رسیدی، دیگر روح جوانان از تو خسته و دلزده میشود.