گنجور

بخش ۶۲ - اندوهگین شدن شاه از تمادی شعف سلامان به صحبت ابسال و وی را به قوت همت از تمتع به وی بازداشتن

شاه یونان چون سلامان را بدید
کو به ابسال و وصالش آرمید
عمر رفت و زین خسارت بس نکرد
وز ضلالت روی دل واپس نکرد
ماند خالی زافسر شاهی سرش
تا که گردد سربلند از افسرش
تخت را افکند در پا بخت او
تا کف پای که بوسد تخت او
در درون افتاد ازین غم آتشش
وقت شد زین حال ناخوش ناخوشش
بر سلامان قوت همت گذاشت
تا ز ابسالش بکلی باز داشت
لحظه لحظه جانب او می شتافت
لیک نتوانستی از وی بهره یافت
روی او می دید و جانش می طپید
لیک با وصلش نیارستی رسید
زین تغابن در ره سخت اوفتاد
خر بمرد و بر زمین رخت اوفتاد
مرد مفلس را ازین بدتر چه غم
گنج در پهلو و کیسه بی درم
تشنه را زین سختر چه بود عذاب
چشمه پیش چشم و لب محروم از آب
اهل دوزخ را چه محنت زین بتر
آتش اندر جان و جنت در نظر
بر سلامان چون شد این محنت دراز
شد در راحت به روی وی فراز
شد بر او روشن که آن هست از پدر
تا مگر زان ورطه اش آرد بدر
ترس ترسان در پدر آورد روی
توبه کار و عذر خواه و عفو جوی
آری آن مرغی که باشد نیکبخت
آخر آرد سوی اصل خویش رخت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه یونان چون سلامان را بدید
کو به ابسال و وصالش آرمید
هوش مصنوعی: شاه یونان وقتی سلامان را دید که در کنار ابسال و در حالی که به وصالش آرامیده بود، حیرت‌زده شد.
عمر رفت و زین خسارت بس نکرد
وز ضلالت روی دل واپس نکرد
هوش مصنوعی: زندگی سپری شد و نتوانستم از این خسارت به اندازه کافی بهره ببرم و از گمراهی، هرگز روی دل را باز نکردم.
ماند خالی زافسر شاهی سرش
تا که گردد سربلند از افسرش
هوش مصنوعی: هاله‌ای از مقام و شکوه او خالی مانده است تا زمانی که سرش با تاج و تختش آراسته شود و به افتخار و بزرگمنشی برسد.
تخت را افکند در پا بخت او
تا کف پای که بوسد تخت او
هوش مصنوعی: تخت سلطنت را به زیر پاهای او انداختند تا کسی که به مقام او می‌رسد، پایتختش را بوسه زند.
در درون افتاد ازین غم آتشش
وقت شد زین حال ناخوش ناخوشش
هوش مصنوعی: از شدت غم، آتش درونی او شعله‌ور شده و حالش به شدت ناخوش است. وقت آن است که به این وضعیت ناگوار پایان بدهد.
بر سلامان قوت همت گذاشت
تا ز ابسالش بکلی باز داشت
هوش مصنوعی: سلامان بر قدرت و اراده‌اش تکیه کرد تا به طور کامل از تأثیرات ابسال دور بماند.
لحظه لحظه جانب او می شتافت
لیک نتوانستی از وی بهره یافت
هوش مصنوعی: هر لحظه به سمت او می‌رفتم، اما نتوانستم از او چیزی به دست آورم.
روی او می دید و جانش می طپید
لیک با وصلش نیارستی رسید
هوش مصنوعی: چهره‌اش را می‌دید و دلش پر از احساس می‌شد، اما نتوانسته بود به وصالش برسد.
زین تغابن در ره سخت اوفتاد
خر بمرد و بر زمین رخت اوفتاد
هوش مصنوعی: در این روزگار سخت و پرچالش، شخصی با مشکلات زیادی مواجه شده است و به شدت آسیب دیده. او در این شرایط دشوار، موفق به پیشرفت نشده و در واقع به زمین افتاده و دیگر قادر به ادامه دادن نیست.
مرد مفلس را ازین بدتر چه غم
گنج در پهلو و کیسه بی درم
هوش مصنوعی: مرد بی‌پول از این وضعیت بدتر چه نگرانی می‌تواند داشته باشد وقتی که در کنار خود ثروت دارد اما جیبش خالی است.
تشنه را زین سختر چه بود عذاب
چشمه پیش چشم و لب محروم از آب
هوش مصنوعی: وجود چشمهٔ آب در مقابل چشمان تشنه، ولی عدم دسترسی به آن، سخت‌ترین عذاب برای اوست.
اهل دوزخ را چه محنت زین بتر
آتش اندر جان و جنت در نظر
هوش مصنوعی: آتش جهنم چقدر دردناک است، به خصوص زمانی که بهشت در تصور آدمی باشد و او نتواند به آن دست یابد.
بر سلامان چون شد این محنت دراز
شد در راحت به روی وی فراز
هوش مصنوعی: وقتی این سختی طولانی بر سلامان پیش آمد، در راحتی و آسایشش بر او چیره شد.
شد بر او روشن که آن هست از پدر
تا مگر زان ورطه اش آرد بدر
هوش مصنوعی: او متوجه شد که این وضعیت یک ارثی از پدر است و امیدوار است که از این تنگنای زندگی نجات یابد.
ترس ترسان در پدر آورد روی
توبه کار و عذر خواه و عفو جوی
هوش مصنوعی: ترس و وحشت، در دل پدر برمی‌خیزد، که او را به دامن توبه و عذرخواهی می‌کشاند و از دیگران طلب بخشش می‌کند.
آری آن مرغی که باشد نیکبخت
آخر آرد سوی اصل خویش رخت
هوش مصنوعی: بله، آن پرنده‌ای که خوشبخت است، در نهایت به سرمنزل خود و ریشه‌اش بازمی‌گردد.