بخش ۲۶ - حکایت معامله و مقاوله حکم با زن
زد حکیمی به حکم جود قدم
ریخت در جیب زن هزار درم
چند روزی کزان گذشت حکیم
خواست از زن حساب صره سیم
گفت هر جا که سایلی زد بانگ
رفت در کار سایلان یک دانگ
دانگ دیگر به میهمانان رفت
به رفیقان و مهربانان رفت
آنچه ماند از همه ذخیره خویش
کردم از بهر روز تیره خویش
گفت دانا به شرع جود و عطا
آنچه گفتی به من خطاست خطا
هر چه دادی همان ذخیره توست
روشنی بخش روز تیره توست
وانچه از بهر خود نهادستی
جای در جیب و کیسه دادستی
زان شود کار وارثی به رواج
یا کند دست حادثی تاراج
بخش ۲۵ - گفتار در فضیلت جود و کرم: پیش سوداییان تخت و جلالبخش ۲۷ - حکایت رحم کردن نوشیروان بر آن پیرزن ناتوان که به کوزه ای نادرست دست و روی خود می شست: خواست تا آفتابه زر خویش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.