بخش ۲۴ - حکایت آن ساقی که در مجلس نوشیروان گستاخی کرد و عفو کردن نوشیروان آن گستاخی را از وی
بشنو این قصه را که نوشروان
روزی از باده خواست نوش روان
روشن اندیشگان پاک سرشت
ساز کردند مجلسی چو بهشت
ساقیان در نوای نوشانوش
مطربان بر سپهر برده خروش
ساقیی برگرفت ساغر زر
برده تا شاه معدلت گستر
دست او سست شد ز هیبت شاه
خلعت شاه شد ز باده تباه
خاطر شاه را به هم برزد
آتش خشمش از درون سرزد
گفت خواهم چو باده خون تو ریخت
همچو جرعه به خاک راه آمیخت
ساقی از شه چو این وعید شنید
وز وی امضای آن نداشت بعید
برگرفت از میان صراحی را
ریخت بر وی روان صراحی را
زد بر او بانگ کای تباه سیر
چیست این عذر از گناه بتر
گفت شاها چو آمد اول کار
از من این جرم خالی از هنجار
وان نبود آنچنان که بستیزی
به همان جرم خون من ریزی
جرم دیگر بر آن بیفزودم
تخت و تاجت به باده آلودم
تا چو در کشتنم بر آری تیغ
کس نگوید به کشورت که دریغ
کین شهنشاه معدلت پیشه
تافت زین پیشه روی اندیشه
یافت از دور چرخ دیر مدار
دامن عدل او ز ظلم غبار
شد مرا با درون آشفته
کردنی کرده گفتنی گفته
کوتهم شد بر این دقیقه سخن
بعد ازین هر چه بایدت آن کن
شاه گفت ای بر آتشم زده آب
طبع چون آب تو به لطف چو آب
گرچه بود از نخست بد کارت
عذر کار تو خواست گفتارت
عفو کردم جنایت تو تمام
شکر این عفو را بگردان جام
بخش ۲۳ - حکایت شکایت آن پادشاه از استیلای صفت غضب بر وی پیش آن حکیم و معالجه فرمودن حکیم آن را: بود شاهی به فضل و دانش و رایبخش ۲۵ - گفتار در فضیلت جود و کرم: پیش سوداییان تخت و جلال
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1398/07/11 22:10
قبل از جامی این داستان در حدیقه سنایی آمده است:
آن شنیدی که گفت نوشروان
مطبخی را به وقت خوردن نان...