گنجور

بخش ۲۰ - حکایت دعا کردن پادشاه ترمذ که تا از کنیزکی که به محبت وی از تدبیر ملک بازمانده بود خلاصی یابد

شاه ترمذ کنیزکی زیبا
داشت دلکش چو نقش بر دیبا
یافت در دل به سوی او میلی
بلکه بر کشت عاقبت سیلی
عشق در دل چو شد قوی بنیاد
رخنه در کار ملک و دین افتاد
یک شبی روی بر زمین مالید
به دعا از دل حزین نالید
کای خداوند آسمان و زمین
بنده حکم تو هم آن و هم این
کارم از دست رفت دستم گیر
دست جان هوا پرستم گیر
پیش ازین داشتم دلی ساده
از هواهای نفس آزاده
نیک از بد بدان شناختمی
کار نیکان به آن بساختمی
دلربایی ببرد آن دل را
به دو صد غم سپرد آن دل را
نقش اویم ز لوح دل بتراش
پاکش از لوح آب و گل بتراش
سر به سر کن زیان و سودش را
به عدم باز بر وجودش را
تا به تدبیر ملک پردازم
کار از کار ماندگان سازم
این بگفت و سرشک خونین ریخت
خاک محرابگه به خون آمیخت
گریه از صاحب دعا بی قیل
بر وجود اجابت است دلیل
بامدادادن که پا به تخت نهاد
بازش آن بت به سینه رخت نهاد
عهد نوروز بود و فصل بهار
دامن گل به کف چو دامن یار
خیمه از حد شهر بیرون زد
سایه بان بر کنار جیحون زد
دید از سبزه بر لب جیحون
گستریده بساط سقلاطون
دست جانان به صد نشاط به دست
شاد و خرم بر آن بساط نشست
آنچه اسباب کامرانی بود
وانچه ز آلات شادمانی بود
گرچه جا بر کنار دریا داشت
همه با یکدگر مهیا داشت
نیمروزان که وقتشان خوش شد
دل سوی بحرشان عنان کش شد
زورقی چون هلال از زر ناب
جمع در وی نشاط را اسباب
پیش شاه و کنیزک آوردند
ماه و خور در هلال جا کردند
شد روان زورق از کناره شط
می برید آب را به سینه چو بط
داشت شاه از نشاط پردازی
همچو بر بط فکنده شهبازی
ناگهان موجی از میان برخاست
زان دو زورق نشین فغان برخاست
رفت زورق به موج آب فرو
شد به مغرب دو آفتاب فرو
شه به حسرت کنیز را بگذاشت
به شنا ره به سوی شط برداشت
چون ازان لجه بر کنار رسید
اثری زان گزیده یار ندید
شد ز صدقی که بود در طلبش
به اجابت قرین دعای شبش
تازه شد رسم پادشاهی او
با همه خلق نیکخواهی او
آری آنجا که حکم هشیاریست
عاشقی ضد مملکتداریست
افتد از عشق ملک در کم و کاست
عشق و شاهی به هم نیاید راست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه ترمذ کنیزکی زیبا
داشت دلکش چو نقش بر دیبا
هوش مصنوعی: شاه ترمذ دختری زیبا و دلربا داشت که به زیبایی نقش‌های روی پارچه دیبا بود.
یافت در دل به سوی او میلی
بلکه بر کشت عاقبت سیلی
هوش مصنوعی: در دل به سمت او تمایل پیدا کردم، اما در نهایت به شکست و آسیب دچار شدم.
عشق در دل چو شد قوی بنیاد
رخنه در کار ملک و دین افتاد
هوش مصنوعی: وقتی عشق در دل انسان ریشه‌دار و قوی می‌شود، مشکلات و تزلزل‌هایی در امور دنیوی و مسائل مذهبی به وجود می‌آید.
یک شبی روی بر زمین مالید
به دعا از دل حزین نالید
هوش مصنوعی: شبی در یک حالت ناامیدی و غم، دستم را به زمین مالیدم و دعا کردم. دل غمگینم را آشکارا بیان کردم و شکایت کردم.
کای خداوند آسمان و زمین
بنده حکم تو هم آن و هم این
هوش مصنوعی: ای خداوند آسمان و زمین، من بنده‌ای هستم که تابع اراده و خواست تو هستم، چه در این دنیا و چه در آن دنیا.
کارم از دست رفت دستم گیر
دست جان هوا پرستم گیر
هوش مصنوعی: کار من از کنترل خارج شده است، از دستم کمک بگیر و روح و جانم را در آغوش بگیر.
پیش ازین داشتم دلی ساده
از هواهای نفس آزاده
هوش مصنوعی: قبل از این، دلی داشتم که بی‌از دغدغه‌های زندگی و خواسته‌های نفس بود.
نیک از بد بدان شناختمی
کار نیکان به آن بساختمی
هوش مصنوعی: من با تفکر در کارهای بد، به خوبی‌ها پی بردم و بر اساس آن، کارهای نیک انجام دادم.
دلربایی ببرد آن دل را
به دو صد غم سپرد آن دل را
هوش مصنوعی: دلربایی او چنان است که دل را می‌برد و در عین حال، آن دل را به دو صد غم و اندوه می‌سپارد.
نقش اویم ز لوح دل بتراش
پاکش از لوح آب و گل بتراش
هوش مصنوعی: من تصویر خود را بر صفحه دل می‌زنم، او را با دستانی پاک از دنیای مادی و ظاهری بساز.
سر به سر کن زیان و سودش را
به عدم باز بر وجودش را
هوش مصنوعی: باید زیان و سود را به طور کامل در نظر بگیری و در نهایت، وجودش را به حالت عدم برگردانی.
تا به تدبیر ملک پردازم
کار از کار ماندگان سازم
هوش مصنوعی: برای نظم بخشیدن به امور کشور، به تدبیر و تدبیر کار کسانی که باقی مانده‌اند، می‌پردازم.
این بگفت و سرشک خونین ریخت
خاک محرابگه به خون آمیخت
هوش مصنوعی: او این را گفت و اشک‌های خونینش بر روی زمین ریخت و خاک محل عبادت به خون آغشته شد.
گریه از صاحب دعا بی قیل
بر وجود اجابت است دلیل
هوش مصنوعی: گریه و تضرع از شخصی که دعا می‌کند، نشان‌دهنده این است که دعا مورد قبول واقع شده و اجابت آن حتمی است.
بامدادادن که پا به تخت نهاد
بازش آن بت به سینه رخت نهاد
هوش مصنوعی: صبح که شد، آن معشوق زیبا که بر تخت دراز کشیده بود، دوباره به سینه‌ام نزدیک شد.
عهد نوروز بود و فصل بهار
دامن گل به کف چو دامن یار
هوش مصنوعی: در زمان نوروز، فصل بهار فرا رسیده و مردی که دامن گلی به دست دارد، همانند کسی است که عشق و محبت را در آغوش گرفته است.
خیمه از حد شهر بیرون زد
سایه بان بر کنار جیحون زد
هوش مصنوعی: چادر یا سایه‌بان، از مرز شهر خارج شده و در کنار رود جیحون برپا شده است.
دید از سبزه بر لب جیحون
گستریده بساط سقلاطون
هوش مصنوعی: نگاهی به زیبایی‌های طبیعت بر لب جیحون می‌اندازم که سفره‌ای رنگین و دلپذیر مانند سفره‌ی سقلاطون (سفره‌ای از نعمت‌ها) گسترده شده است.
دست جانان به صد نشاط به دست
شاد و خرم بر آن بساط نشست
هوش مصنوعی: دست محبوب با شادی و نشاط فراوان بر آن سفره نشسته است و لحظات خوشی را تجربه می‌کند.
آنچه اسباب کامرانی بود
وانچه ز آلات شادمانی بود
هوش مصنوعی: تمامی چیزهایی که موجب خوشبختی و شادمانی انسان می‌شوند، و هر آنچه که برای ایجاد خوشحالی و رضایت لازم است.
گرچه جا بر کنار دریا داشت
همه با یکدگر مهیا داشت
هوش مصنوعی: با وجود اینکه هر کس در کنار دریا جای خاص خود را داشت، اما همه به یکدیگر آماده کمک بودند و در کنار هم جمع شده بودند.
نیمروزان که وقتشان خوش شد
دل سوی بحرشان عنان کش شد
هوش مصنوعی: در زمان‌های میانه روز که خوشی‌های زندگی پیش می‌آید، دل انسان به سوی دریا و آزادی کشیده می‌شود.
زورقی چون هلال از زر ناب
جمع در وی نشاط را اسباب
هوش مصنوعی: یک قایق مانند هلالی از طلای خالص، در خود شادی و نشاط را گرد آورده است.
پیش شاه و کنیزک آوردند
ماه و خور در هلال جا کردند
هوش مصنوعی: قبل از پادشاه و خدمتکارش، زیبایی و درخشندگی همچون ماه و خورشید را به نمایش گذاشتند و در فضا به شکل هلال قرار دادند.
شد روان زورق از کناره شط
می برید آب را به سینه چو بط
هوش مصنوعی: قایق از کنار رودخانه حرکت کرد و آب را مانند یک مرغابی به سمت خود می‌کشید.
داشت شاه از نشاط پردازی
همچو بر بط فکنده شهبازی
هوش مصنوعی: شاه به سبب خوشحالی و سرزندگی‌اش، مانند پرنده‌ای که بر روی آب نشسته، به شادی و نشاط خود ادامه می‌دهد.
ناگهان موجی از میان برخاست
زان دو زورق نشین فغان برخاست
هوش مصنوعی: ناگهان از میان دریا، موجی به وجود آمد و از آن دو قایق‌نشین صدایی بلند شد.
رفت زورق به موج آب فرو
شد به مغرب دو آفتاب فرو
هوش مصنوعی: کشتی در امواج آب غرق شد و به سمت مغرب دو خورشید رفت.
شه به حسرت کنیز را بگذاشت
به شنا ره به سوی شط برداشت
هوش مصنوعی: پادشاه با حسرت کنیز را رها کرد و به سوی رودخانه حرکت کرد.
چون ازان لجه بر کنار رسید
اثری زان گزیده یار ندید
هوش مصنوعی: زمانی که از آن دریاچه به کنار رسید، هیچ نشانه‌ای از آن دوست گزیده‌اش ندید.
شد ز صدقی که بود در طلبش
به اجابت قرین دعای شبش
هوش مصنوعی: به خاطر صداقت و ارادتی که در جستجوی او داشت، دعای شبش مورد قبول واقع شد.
تازه شد رسم پادشاهی او
با همه خلق نیکخواهی او
هوش مصنوعی: پادشاهی او به تازگی به رسم و رسوم جدیدی تبدیل شده است و او با همگان با نیکخواهی و خوبی رفتار می‌کند.
آری آنجا که حکم هشیاریست
عاشقی ضد مملکتداریست
هوش مصنوعی: در جایی که عقل و آگاهی حاکم است، عشق و دلبستگی با مسائل حکومتی و مدیریت کشور در تضاد است.
افتد از عشق ملک در کم و کاست
عشق و شاهی به هم نیاید راست
هوش مصنوعی: از عشق، سلطنت و جایگاه انسان به نقص و کاستی دچار می‌شود و عشق و پادشاهی هرگز با یکدیگر سازگار نخواهند بود.