بخش ۱۰ - در کلمه عدل، عین که چون چشم بر سر آمده است مفتوح است و دال که چون دل در درون قرار گرفته ساکن یعنی باید که صاحب عدل را علی الدوام چشم بصر و بصیرت به حال رعایا مفتوح بود و اغماض از آن جایز نه و دل او از تظلم مظلومان در مرکز عدل آرمیده و جنبش و اضطراب در آن ممکن نه
شاه باید که چشم باز بود
بر بد و نیک سرفراز بود
چشم او باز باشد از چپ و راست
تا ز عالم برون برد کم و کاست
هر که بیند که او نه راسترو است
دل و جانش به کجروی گرو است
همچو تیر کجش بیندازد
کیش خود را ازو بپردازد
نه که همچون کمان کشد سوی خویش
سازدش جایگه به پهلوی خویش
باید او را دلی ز حلم چو کوه
کش نگیرد ز دادخواه ستوه
دادخواهی اگر ز تنگدلی
نسبت او کند به سنگدلی
نشود از حدیث او بی سنگ
وز جفا گوییش بلند آهنگ
ور جهد از زبان او شرری
که چو آتش کند در او اثری
گو درون را چو آب صافی کن
وآتشش را به آن تلافی کن
ور نریزد بر آتش او آب
زان افتد روز حشر در تب و تاب
بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است: در زمان گذشته دهقانیبخش ۱۱ - حکایت بیوه زنی از نسا و باورد که سخنی درشت پرداخت و سلطان محمود را گرم ساخت و به سخنی دیگر نرم گردانید و به سر حد دادخواهی رسانید: پیش سلطان عاقبت محمود
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.