بخش ۳۰ - در بیان معنی رباعی که منسوب است به یکی از سلسه خانواده خواجگان ماوراء النهر قدس الله اسرارهم
با هر که نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرمید زحمت آب و گلت
زنهار ز صحبتش گریزان می باش
ور نی نکنی روح عزیزان بحلت
از زمین و زمان برون بردت
وز مکین و مکان برون بردت
از می عشق بیخودت سازد
وز علایق مجردت سازد
دولت صحبت چنین پیری
مس قلب توراست اکسیری
تا شود زر مس تو زان اکسیر
بگسل از خویش و دامن آن گیر
بر در او مقیم و قائم باش
تا بود جان بجا ملازم باش
حرف خود بر تراش روز به روز
سبق فقر و درس عشق آموز
تا که آید ز فر دولت او
نسبت جذب عشق بر تو فرو
گرچه عاریت است اول کار
ملک گردد در آخر از تکرار
چیست تکرار آنکه جذب درون
چون شود کم ز شغل گوناگون
آوری سوی پیر روی نیاز
به سر رشته خود آیی باز
پیش آن آفتاب از سر نو
پست گردی برای یک پرتو
تا فتد بر تو پرتوی زان نور
افتی از گفت و گوی عالم دور
همچنین می کن این وظیفه ادا
مرة بعد مرة اخری
تا شود راسخ آن صفت زانسان
که نباشد زوال آن آسان
بخش ۲۹ - در بیان آنکه از خودی خود رستن و از عجب و ریا خلاص شدن جز در خدمت پیر صاحب تصرف دست ندهد: آن زمان از ریا و عجب رهیبخش ۳۱ - در ترغیب مطالب بر مراقبه که عبارت است از نسیان رؤیة المخلوق بدوام النظر الی الخالق بنسیان رؤیة المخلوق یعنی رونده راه می باید که دائما ناظر جناب احدیت باشد و رقم نسیان و نیستی و فنا بر ناصیه جمیع مخلوقات کشد: سر مقصود را مراقبه کن
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با هر که نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرمید زحمت آب و گلت
هوش مصنوعی: اگر با کسی نشستی و نتوانستی به دل جمعش برسی، نگران نباش، چون دل تو از زحمت و رنج دور میشود و آرامش پیدا میکند.
زنهار ز صحبتش گریزان می باش
ور نی نکنی روح عزیزان بحلت
هوش مصنوعی: از گفتگو با او بپرهیز، وگرنه روح عزیزان را گرفتار میکنی.
از زمین و زمان برون بردت
وز مکین و مکان برون بردت
هوش مصنوعی: تو را از قید و بندهای دنیا و زمان رهایی میبخشد و از هر نوع محدودیتی آزاد میکند.
از می عشق بیخودت سازد
وز علایق مجردت سازد
هوش مصنوعی: عشق تو را مست و بیخود میکند و تو را از وابستگیهایت آزاد میسازد.
دولت صحبت چنین پیری
مس قلب توراست اکسیری
هوش مصنوعی: حضور و گفتگوی این پیر، شبیه جادو و معجزهای است که در دل شما نفوذ کرده و زندگیتان را تغییر میدهد.
تا شود زر مس تو زان اکسیر
بگسل از خویش و دامن آن گیر
هوش مصنوعی: برای اینکه مس تو به طلا تبدیل شود، از خودت جدا شو و به چنگ آن اکسیر بیاور.
بر در او مقیم و قائم باش
تا بود جان بجا ملازم باش
هوش مصنوعی: در کنار او بمان و پایدار باش، تا زمانی که جان در بدن است، همواره به او وابسته باش.
حرف خود بر تراش روز به روز
سبق فقر و درس عشق آموز
هوش مصنوعی: هر روز آموختن از فقر و عشق، تو را قویتر میکند و به تو درسی میدهد که با گذر زمان به آن بیشتر توجه خواهی کرد.
تا که آید ز فر دولت او
نسبت جذب عشق بر تو فرو
هوش مصنوعی: تا زمانی که برکت و فراخی نعمت او به تو برسد، عشق به او تو را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
گرچه عاریت است اول کار
ملک گردد در آخر از تکرار
هوش مصنوعی: هرچند ابتدا چیزی را به امانت گرفتهایم، ولی با تکرار و استمرار در استفاده، در پایان به آن تعلق خاطر پیدا میکنیم و آن را از آن خود میدانیم.
چیست تکرار آنکه جذب درون
چون شود کم ز شغل گوناگون
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث میشود که انسان وقتی درونش آرامش پیدا میکند، از مشاغل و کارهای مختلف فاصله بگیرد؟
آوری سوی پیر روی نیاز
به سر رشته خود آیی باز
هوش مصنوعی: به سوی پیر و سرآمد دانش برو و با نیاز قلبی خود، به اصل و ریشه خود برگرد.
پیش آن آفتاب از سر نو
پست گردی برای یک پرتو
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در برابر تابش شدید و درخشان یک خورشید قرار بگیرد، حتی کوچکترین تغییر یا افت قابل توجهی خواهد بود. این نشان میدهد که درخشندگی و قدرت آن خورشید به قدری زیاد است که میتواند همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد. هر چه قدر هم که تلاش کنی، نمیتوانی از نور و تاثیر آن فرار کنی.
تا فتد بر تو پرتوی زان نور
افتی از گفت و گوی عالم دور
هوش مصنوعی: اگر نور آن حقیقت به تو بتابد، از حرف و سخن این دنیا فاصله میگیری و به جهتی دیگر میروی.
همچنین می کن این وظیفه ادا
مرة بعد مرة اخری
هوش مصنوعی: این وظیفه را بارها و بارها انجام بده.
تا شود راسخ آن صفت زانسان
که نباشد زوال آن آسان
هوش مصنوعی: تا زمانی که صفتی در انسان به ثبات برسد، زوال و از دست رفتنش دشوار خواهد بود.
حاشیه ها
1398/01/15 13:04
مجتبی آموزگار
آیا بیت دوم صحیح است؟
1398/01/15 17:04
محسن،۲
آموزگار گرامی
با هرکه نشستی و نشد جمع دلت
وز تو نرمید زحمت آب و گلت
زنهار تو پرهیز کن از صحبت او
ورنی نکند جان کریمان بحلت
دو بیت اول منسوب به مولوی ست و در اینجا با باقی ابیات همخوانی ندارد