بخش ۱۶۲ - در بیان آنکه چون کسی را با حضرت رسالت صلی الله علیه و سلم نسبت دینی درست نباشد دعوی نسبت طینی سودی ندارد
پادشاهانه مجلسی می ساخت
نرد صحبت به هر کسی می باخت
برد روزی ز ذوق راهروی
ره بدان جمع سیدی علوی
شوکت و جاه شیخ را چو بدید
شوک آن شوکتش به سینه خلید
گفت هستم من آل پیغمبر
این بزرگی مرا بود در خور
با چنین رفعت نسب که مراست
این بزرگی نصیب شیخ چراست
هر خیالی که در مقابل شیخ
کرد اندیشه تافت بر دل شیخ
شیخ آیینه ایست لیکن کری
رویش از زنگ احتجاب بری
گشته در مرکز جهان مرکوز
رو به روی جهانیان شب و روز
هر چه ظاهر شود ز جمله جهات
منعکس گردد اندر آن مرآت
پیش این شیخ اگر روی زنهار
خاطر از زشت و خوب خالی دار
کانچه باشد بدان دل تو گرو
بر دل شیخ افکند پرتو
گر بود زشت آه و واویلی
ور بود خوب سادگی اولی
ساده نه لوح خویش پیش دبیر
تا شود از دبیر حرف پذیر
تا بود لوح تو حریف حروف
کی به تحریر او شود موصوف
گفت القصه شیخ با علوی
کای فروغ چراغ مصطفوی
نز نسب یافت آنچه جد تو یافت
از نسب کس به قرب حق نشتافت
گر نسب ساختی سرافرازش
بو لهب نیز بودی انبازش
من هم این از نسب نیافته ام
لیک در پیروی شتافته ام
مصطفی را ز فضل ربانی
گشته ام در متابعت فانی
به ره سنتش فرو شده ام
تا به حدی که جمله او شده ام
هستی من در او چو او برسید
حق به محبوبی خودم بگزید
شیخ مهنه که در فضای وجود
کس ازو مه نبود ز اهل شهود
بود صافی ز رنگ کبر و ریا
تافت زو عکس کبریای خدا
بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب: همچو این جاهلان جاه طلببخش ۱۶۳ - تفسیر قوله تعالی: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله: با نبی گفت ایزد متعال
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پادشاهانه مجلسی می ساخت
نرد صحبت به هر کسی می باخت
هوش مصنوعی: او با شکوه و جلال، مجلسهایی برپا میکرد و در هر گفتگو با دیگران، به راحتی نظر خود را بیان میکرد.
برد روزی ز ذوق راهروی
ره بدان جمع سیدی علوی
هوش مصنوعی: روزی، با خوشحالی و شوق، در راهی که به یک جمع از مردان بزرگ و عالیقدر میرسیدم، حرکت کردم.
شوکت و جاه شیخ را چو بدید
شوک آن شوکتش به سینه خلید
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و مقام شیخ را دید، تحت تأثیر آن عظمت قرار گرفت و از آن شوکت در دلش نشانهای باقی ماند.
گفت هستم من آل پیغمبر
این بزرگی مرا بود در خور
هوش مصنوعی: من به پیامبری پیوستهام و این مقام عالی، شایستهی من است.
با چنین رفعت نسب که مراست
این بزرگی نصیب شیخ چراست
هوش مصنوعی: با چنین جایگاه بالایی که من دارم، چرا این بزرگی نصیب شیخ شده است؟
هر خیالی که در مقابل شیخ
کرد اندیشه تافت بر دل شیخ
هوش مصنوعی: هر تصور و فکری که در مقابل شیخ شکل میگرفت، به دل او تابش و روشنی میبخشید.
شیخ آیینه ایست لیکن کری
رویش از زنگ احتجاب بری
هوش مصنوعی: شیخ مانند یک آینه است، اما روی او به خاطر زنگار از غفلت پنهان شده است.
گشته در مرکز جهان مرکوز
رو به روی جهانیان شب و روز
هوش مصنوعی: در مرکز جهان، موجودی قرار دارد که به صورت همیشگی و به وضوح برای همهی انسانها قابل مشاهده است، چه در روز و چه در شب.
هر چه ظاهر شود ز جمله جهات
منعکس گردد اندر آن مرآت
هوش مصنوعی: هر آنچه که از زوایای مختلف به وجود میآید، در آینهای که به آن نگاه میکنیم، منعکس میشود.
پیش این شیخ اگر روی زنهار
خاطر از زشت و خوب خالی دار
هوش مصنوعی: به محض اینکه به حضور این شخص بزرگ میروی، سعی کن ذهنات را از افکار خوب و بد خالی نگهداری.
کانچه باشد بدان دل تو گرو
بر دل شیخ افکند پرتو
هوش مصنوعی: هر چه که در دل تو وجود دارد، بر دل شیخ تأثیر میگذارد و او را روشنتر میکند.
گر بود زشت آه و واویلی
ور بود خوب سادگی اولی
هوش مصنوعی: اگر آه و ناله زشت باشد، پس سادهدلی بهتر از آن است که زیبا باشد.
ساده نه لوح خویش پیش دبیر
تا شود از دبیر حرف پذیر
هوش مصنوعی: نترس و از خودت ساده نگذر، تا وقتی که نوشتن را یاد نگرفتهای، نباید سخن کسی دیگر را به آسانی بپذیری.
تا بود لوح تو حریف حروف
کی به تحریر او شود موصوف
هوش مصنوعی: تا وقتی که وجود تو همچون لوحی ناب است، کلمات و حروف نمیتوانند تو را توصیف کنند.
گفت القصه شیخ با علوی
کای فروغ چراغ مصطفوی
هوش مصنوعی: شیخ به علوی گفت: تو نوری هستی که همچون چراغی از روشنی پیامبرست.
نز نسب یافت آنچه جد تو یافت
از نسب کس به قرب حق نشتافت
هوش مصنوعی: آنچه جد تو از نسب خود به دست آورده، از طریق نسب کسی دیگر به قرب حق نخواهی رسید.
گر نسب ساختی سرافرازش
بو لهب نیز بودی انبازش
هوش مصنوعی: اگر نسب و اهمیت خود را حفظ کنی، مانند «بو لهب» هم در مرتبه خود سرفراز خواهی بود.
من هم این از نسب نیافته ام
لیک در پیروی شتافته ام
هوش مصنوعی: من از نظر نسب و خویشاوندی چیزی ندارم، اما در پیروی و دنبال کردن راه درست تلاش کردهام.
مصطفی را ز فضل ربانی
گشته ام در متابعت فانی
هوش مصنوعی: به لطف خدا، من در پیروی از پیامبر مصطفی به توفیق و فضل الهی رسیدهام.
به ره سنتش فرو شده ام
تا به حدی که جمله او شده ام
هوش مصنوعی: من به راه او افتادهام و به قدری در او غرق شدهام که دیگر تمام وجودم وقف او شده است.
هستی من در او چو او برسید
حق به محبوبی خودم بگزید
هوش مصنوعی: وجود من در او مثل آن است که وقتی به حقیقت برسد، حق برای خودش یک محبوب انتخاب کرده است.
شیخ مهنه که در فضای وجود
کس ازو مه نبود ز اهل شهود
هوش مصنوعی: شیخ مهنه به کسی اشاره دارد که در دنیای وجود، هیچ کس را مانند خودش نمیبیند و او را از دیگران متمایز میسازد. او در مقام شهود و آگاهی، به حدی رسیده که دیگران را در سطحی پایینتر از خود احساس میکند.
بود صافی ز رنگ کبر و ریا
تافت زو عکس کبریای خدا
هوش مصنوعی: روزی صاف و بیآلایش از تکبر و ریا نورانی بود که انعکاسی از عظمت خداوند را به نمایش گذاشت.