شمارهٔ ۱۶ - در مدح شهاب الدین خالص
هلال ماه صیام از سپهر ناگاهی
بتافت آنک، ربی و ربک اللهی
بسان زورق سیمین میان دریائی
بشکل نعلی زرین فتاده در راهی
چنانکه بردم طاوس نیم دایره
چو موی بند عروس از کبود خر گاهی
بشبه سیمین داسی بشکل زرین طاس
بسان بی می جامی بدست می خواهی
چو نیم طشتی زرین فراز سبز بساط
چو آتشی که شبانی کند شبانگاهی
ز پیش ماه همی آفتاب گشت نهان
چنانکه پیش رخی در غزی بود شاهی
کنون چه داری از جان و دل نثاری کن
برین عزیز که مهمان تست یکماهی
هلال روزه پدید آمد از کنار افق
چو نیم تاجی زرین ز روی سبز تتق
کسیکه داشت در آنماه جام باده بکف
کنون بدستش تسبیح بینی و مصحف
کنون نهند حریفان حدیث می بر طاق
کنون نهند جوانان کلام دف بررف
کنون درین مه طفلان نهند پا بر پای
کنون درین مه پیران زنند صف بر صف
گه رواج تراویح و ختم قرآنست
عظیم فاتر شد رغبت پیاله و دف
چو شمع بینی عشاق در بن محراب
میان بطاعت بسته نهاده جان بر کف
ز بس قیام بشب گشته خیزران قامت
ز بس سرشک چو گوهر دودیده کرده صدف
بچشم و گوش و زبان روزه دار اگر داری
و گرنه دان که خری بازمانده ز علف
مکن بغفلت ازین بیش روی نامه سیاه
که خواست بایدت این ماه عذر یازده ماه
شب ارتوانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
کنون کشند شیاطین انس را در بند
تو عمر باقی خواهی بکار خیر گرای
که کار خیر بود عمر مرد را پیوند
بروز مردم سوزی بشب حرام خوری
تو زندگانی از اینسان بخویشتن مپسند
زبان و غیبت و چشم و زنا و گوش و غنا
امید رحمت داری برو بخویش بخند
غرض ز روزه تو قهر نفس تست ارنی
خدای نیست بدین روزه تو حاجتمند
تو آدمی شوی و نام نیک اندوزی
اگر ز خواجه آزادگان در آموزی
خلاصه همه عالم یگانه آفاق
که با بزرگی جفتست و از بزرگان طاق
امیر عالم عادل شهاب دین خالص
که پشت لشگر دینست و روی ملک عراق
رسیده ذکر بزرگی او همه اطراف
گرفته صیت معالی او همه آفاق
ز طبع پاکش رمزی جوامع الاداب
ز خلق خوبش جزوی مکارم الاخلاق
شعاع تیغش چون مرگ قابض الارواح
لعاب کلکش چون ابر واهب الارزاق
ز کین و کبر منزه چو انبیا ز ریا
زبخل و حقد مبرا چنان ملک زنفاق
چنو نیارد دور فلک علی التحقیق
چنو نبیند چشم خرد علی الاطلاق
بزرگ حضرت او کعبه مرتمنی را
جناب عالی او قبله اهل معنی را
زهی بهمت عالی و رای نه گردون
مطیع خنجر تو روزگار بوقلمون
معالی تو فزونست از توهم چند
معانی تو برونست از تصور چون
خجل زخلق تو گشتست نافه تبت
عجب ز لفظ تو ماندست لؤلؤ مکنون
ز سهم خشم تو جانرا نماند بر رخ رنگ
زدست جود تو کانرا نماند در رگ خون
بقای مدت عمرت دلیل لم یزلی
نفاذ سرعت امرت نشان کن فیکون
لطایف تو چو ادراک زیرکان مطبوع
شمایل تو چو اشکال مقبلان موزون
نهیب خشم تو شرح نصرت بالرعب است
ضمیر پاک تو سر علمت ماسیکون
زهی بجاه تو چشم امیدها روشن
خهی بجود تو جان مرادها گلشن
اجل ز تیغ تو اندوختست خونخواری
خرد ز رای تو آموختست هشیاری
به پیش لطف تو در روحها گرانجانی
به نزد حلم تو در کوهها سبکساری
نهاده سهم تو در چشم فتنه خوشخوابی
کشیده حزم تو در چشم بخت بیداری
تو میکنی به جهان خلق را نکوخواهی
تو میکنی ز جهان علم را خریداری
همیشه رای تو نیکی و نیکاندیشی
همیشه کار تو دینپروری و دینداری
چنان به لطف بپوشی رخ گناه همی
که عاشقست دلت بر گناه پنداری
فروغ خشم تو گر سایه افکند بر چرخ
برون کند ز برش این قبای زنگاری
مباد منقطع این سایه از سر عالم
که هست طلعت تو زینت بنی آدم
همیشه دولت و جاه تو در زیادت باد
همیشه بخت تو بر ذروه سیادت باد
مقام عز تو در حیز توهم نیست
مدار قدر تو بر مرکز سعادت باد
مسیر کلک تو بر شاهراه غیب افتاد
نفاذ امر تو در عالم ارادت باد
دوام حشمت تو فارغ آمد از مقطع
مضای حکم تو مستغنی از اعادت باد
بزرگی تو از انسوی شهر امکانست
مکارم تو برون از جهان عادت باد
بپیش رای تو زانو زده همیشه خرد
بوقت مشکل ها بهر استفادت باد
نماند گنج تمنای استزادت جاه
ترا سعادت و توفیق بر ریادت باد
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هلال ماه صیام از سپهر ناگاهی
بتافت آنک، ربی و ربک اللهی
هوش مصنوعی: ماه رمضان از آسمان ناگهان نمایان شد، آن هنگام، پروردگار من و تو خداوند است.
بسان زورق سیمین میان دریائی
بشکل نعلی زرین فتاده در راهی
هوش مصنوعی: مانند یک قایق نقرهای که در دریایی با شکلی شبیه نعلبکی طلایی قرار گرفته و در مسیری در حال حرکت است.
چنانکه بردم طاوس نیم دایره
چو موی بند عروس از کبود خر گاهی
هوش مصنوعی: مثل اینکه طاوسی را برداشتهام که به شکل نیمدایرهای است، مانند موی بافت عروس که از رنگ آبی خرگون میآید.
بشبه سیمین داسی بشکل زرین طاس
بسان بی می جامی بدست می خواهی
هوش مصنوعی: شبیه زنی هستی که درخشان و زیباست، همچون طلایی درخشان و خالص. اگر میخواهی، جامی پر از شراب در دست بگیر.
چو نیم طشتی زرین فراز سبز بساط
چو آتشی که شبانی کند شبانگاهی
هوش مصنوعی: مانند نیمکمی از طلا که بر روی چمن قرار دارد، شبیه به آتش است که در شب، چوپان را گرم و روشن میکند.
ز پیش ماه همی آفتاب گشت نهان
چنانکه پیش رخی در غزی بود شاهی
هوش مصنوعی: ماه که نور خود را میتاباند، ناگهان پنهان شد، مانند شاهی که در برابر چهرهای زیبا، دیگر دیده نمیشود.
کنون چه داری از جان و دل نثاری کن
برین عزیز که مهمان تست یکماهی
هوش مصنوعی: حالا چه چیز از جان و دل داری، نثار این عزیز کن که او یک مهمان موقتی است و فقط یک ماه در کنار توست.
هلال روزه پدید آمد از کنار افق
چو نیم تاجی زرین ز روی سبز تتق
هوش مصنوعی: هلال ماه روزه به آرامی از افق نمایان شد، مانند نیمتاجی طلایی که بر روی زمینی سبز قرار گرفته است.
کسیکه داشت در آنماه جام باده بکف
کنون بدستش تسبیح بینی و مصحف
هوش مصنوعی: کسی که در آن شب بادهنوشی میکرد، حالا تسبیح و قرآن به دست دارد.
کنون نهند حریفان حدیث می بر طاق
کنون نهند جوانان کلام دف بررف
هوش مصنوعی: حریفان در حال صحبت دربارهی شراب هستند و جوانان هم شعر و موسیقی را با طنین دف همراه میکنند.
کنون درین مه طفلان نهند پا بر پای
کنون درین مه پیران زنند صف بر صف
هوش مصنوعی: حالا در این زمان، کودکان به پاهای یکدیگر قدم میگذارند و بزرگترها در صفوف منظم قرار میگیرند.
گه رواج تراویح و ختم قرآنست
عظیم فاتر شد رغبت پیاله و دف
هوش مصنوعی: گاهی اوقات برگزاری مراسم تراویح و ختم قرآن باعث میشود که اشتیاق به خوشگذرانی و جشن و شادی کاهش یابد.
چو شمع بینی عشاق در بن محراب
میان بطاعت بسته نهاده جان بر کف
هوش مصنوعی: عشاق مانند شمعی در دل عبادت و عشق، جان خود را با تمام وجود در خطر قرار داده و به بتی محبت میفروشند.
ز بس قیام بشب گشته خیزران قامت
ز بس سرشک چو گوهر دودیده کرده صدف
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و نرمی قامت یک زن با استفاده از تشبیهاتی زیبا پرداخته است. اشاره به این دارد که به دلیل بیداریهای شبانه و اشکهایی که ریخته شده، قامت او مانند چوب خیزران نرم و منعطف شده و چشمانش، چون درخشندگی گوهر، در زیبایی خاصی جلوهگرند. در واقع، شاعر به ارتباط میان غم و زیبایی میپردازد و نشان میدهد که درد و احساسات عمیق میتوانند به زیباییهای ظاهری نیز تأثیر بگذارند.
بچشم و گوش و زبان روزه دار اگر داری
و گرنه دان که خری بازمانده ز علف
هوش مصنوعی: اگر چشم و گوش و زبانت را در روزهداری نگهداری، به معنای واقعی روزهدار هستی، و اگر این ویژگیها را نداری، بدان که مانند حیوانی هستی که هنوز علفش را ترک نکرده است.
مکن بغفلت ازین بیش روی نامه سیاه
که خواست بایدت این ماه عذر یازده ماه
هوش مصنوعی: تو از خواب غفلت بیدار شو و بیشتر از این در کارنامه سیاه خود غفلت نکن که برای این ماه باید عذرخواهی کنی به خاطر یازده ماه گذشته.
شب ارتوانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
هوش مصنوعی: شب بیدار باش و حواست جمع باشد، چرا که ممکن است در آینده مشکلاتی به سراغت بیاید، مانند سایهای بزرگ که یک ماهی بزرگ میاندازد.
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده بسجده دریکچند
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در آسمان بلند میشود و تأثیر خود را نشان میدهد، تو نیز مانند سایهای باش که در برابر عظمت آن فروتنانه خود را به خاک میساید و به عبادت مشغول میشود.
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
کنون کشند شیاطین انس را در بند
هوش مصنوعی: اکنون دیوها را در قید و بند میکنند و شیاطین انسانها را نیز گرفتار میسازند.
تو عمر باقی خواهی بکار خیر گرای
که کار خیر بود عمر مرد را پیوند
هوش مصنوعی: عمر تو به کارهای نیک و خوبی بگذرد، زیرا که عمر انسان به کارهای نیک او ارتباط دارد.
بروز مردم سوزی بشب حرام خوری
تو زندگانی از اینسان بخویشتن مپسند
هوش مصنوعی: در شبهایی که به حرامخواری میگذرد، دلی را میسوزاند. خود را با این نوع زندگی قانع نکن و از آن راضی نباش.
زبان و غیبت و چشم و زنا و گوش و غنا
امید رحمت داری برو بخویش بخند
هوش مصنوعی: اگر به زبان خود و غیبت کردن، چشمچرانی، زنا، گوش دادن به حرفهای بیمعنا و آوازخوانی بپردازی، نباید انتظار رحمت و بخشش داشته باشی. بهتر است به خودت بپردازی و به شادابی و خوشحالی فکر کنی.
غرض ز روزه تو قهر نفس تست ارنی
خدای نیست بدین روزه تو حاجتمند
هوش مصنوعی: هدف از روزهات، مهار نفس است. اگر خدا را ببینی، درمییابی که به این روزه نیازمند نیستی.
تو آدمی شوی و نام نیک اندوزی
اگر ز خواجه آزادگان در آموزی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی انسان خوبی باشی و نام نیکی به دست آوری، باید از بزرگان و آموزگاران درستکار یاد بگیری.
خلاصه همه عالم یگانه آفاق
که با بزرگی جفتست و از بزرگان طاق
هوش مصنوعی: خلاصه همه عالم، آن یگانه موجودی است که در گستره جهان وجود دارد و با شکوه و عظمت خود، همواره در کنار بزرگترینها قرار دارد.
امیر عالم عادل شهاب دین خالص
که پشت لشگر دینست و روی ملک عراق
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و عادل، شهابالدین، کسی است که از دین حمایت میکند و در رأس نیروهای دین قرار دارد و همچنین زمینی را که عراق نامیده میشود تحت فرمان دارد.
رسیده ذکر بزرگی او همه اطراف
گرفته صیت معالی او همه آفاق
هوش مصنوعی: ذکر و یاد بزرگیش در همه جا منتشر شده و شهرت داراییش در تمامی عالم پراکنده است.
ز طبع پاکش رمزی جوامع الاداب
ز خلق خوبش جزوی مکارم الاخلاق
هوش مصنوعی: از روح پاک او، نکتههایی از ادبهای جامع به دست میآید و از خوی نیکش، ویژگیهای برجسته اخلاقی نمایان میشود.
شعاع تیغش چون مرگ قابض الارواح
لعاب کلکش چون ابر واهب الارزاق
هوش مصنوعی: تیغ او همچون مرگ، ناگهانی و سختگیر است و لعاب چهرهاش مانند ابر، برکت و نعمت را میباراند.
ز کین و کبر منزه چو انبیا ز ریا
زبخل و حقد مبرا چنان ملک زنفاق
هوش مصنوعی: از عداوت و غرور پاک مانند انبیا، از ریا، از خساست و کینه مبرّا، مانند پادشاهی که در نعمت است.
چنو نیارد دور فلک علی التحقیق
چنو نبیند چشم خرد علی الاطلاق
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که دور فلک به واقعیت برسد وقتی که عقل و درک انسان هرگز نتواند آن را ببیند؟
بزرگ حضرت او کعبه مرتمنی را
جناب عالی او قبله اهل معنی را
هوش مصنوعی: بزرگی و عظمت تو، ای حضرت، مانند کعبهای است که اهل دل به سوی آن میروند و به تو توجه میکنند.
زهی بهمت عالی و رای نه گردون
مطیع خنجر تو روزگار بوقلمون
هوش مصنوعی: تو به خاطر اراده و عقل سلیم و عالیات، مانند خنجری هستی که بر گردن زمان چیره شده و روزگار را به تسلیم میآورد، مانند بوقلمونی که به سادگی تسلیم میشود.
معالی تو فزونست از توهم چند
معانی تو برونست از تصور چون
هوش مصنوعی: عظمت و فضیلت تو بیش از تصورات و باورهای مردم است؛ حقیقت وجود تو فراتر از تمام تصورات و معانیای است که میتوان در ذهن داشت.
خجل زخلق تو گشتست نافه تبت
عجب ز لفظ تو ماندست لؤلؤ مکنون
هوش مصنوعی: بوی عطری که از موی تو پخش شده است، باعث شده دیگران شرمنده شوند. تعجبی ندارد که لفظ تو مانند مروارید پنهان و باارزش باقی مانده است.
ز سهم خشم تو جانرا نماند بر رخ رنگ
زدست جود تو کانرا نماند در رگ خون
هوش مصنوعی: از اثر خشم تو دیگر بر چهرهام رنگی نمانده است، و از رحمت و generosity تو نیز در رگ خونم چیزی باقی نمانده است.
بقای مدت عمرت دلیل لم یزلی
نفاذ سرعت امرت نشان کن فیکون
هوش مصنوعی: وجود مدت عمر تو نشاندهندهی بینهایتی است که در آن زندگی میکنی و شتاب و سرعت کارهایت نشاندهندهی تأثیرگذاری و توانمندیات در این دنیا است.
لطایف تو چو ادراک زیرکان مطبوع
شمایل تو چو اشکال مقبلان موزون
هوش مصنوعی: زیباییهای تو مانند نازکیها و ظرافتهای زیرکان است و شکل و شمایل تو همچون فرمهای دلنشینی است که به طور موزون در مقابل دیدگان قرار دارند.
نهیب خشم تو شرح نصرت بالرعب است
ضمیر پاک تو سر علمت ماسیکون
هوش مصنوعی: غضب و خشم تو نشاندهنده پیروزی و قدرتی است که مطمئناً در دلهای دیگران ترس ایجاد میکند. ذهن پاک تو به حقیقت علم و دانش احتیاج دارد تا به واقعیتهایی که قرار است به وجود بیایند، برسد.
زهی بجاه تو چشم امیدها روشن
خهی بجود تو جان مرادها گلشن
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و جایگاه تو، چشمهایمان به امید روشن شده است و به خاطر وجود تو، جان آرزوهایمان مانند یک گلستان سرسبز است.
اجل ز تیغ تو اندوختست خونخواری
خرد ز رای تو آموختست هشیاری
هوش مصنوعی: مرگ به وسیله تو خونی به زمین آورده است و خرد با فکر تو آگاهی و هوشیاری را به دست آورده است.
به پیش لطف تو در روحها گرانجانی
به نزد حلم تو در کوهها سبکساری
هوش مصنوعی: در مقابل محبت تو، روحها سنگین میشوند و در برابر بردباری تو، کوهها به راحتی کوچکتر میشوند.
نهاده سهم تو در چشم فتنه خوشخوابی
کشیده حزم تو در چشم بخت بیداری
هوش مصنوعی: سهم تو در چشمان دسیسهها، خواب خوشی قرار داده شده و احتیاط تو در مقابل بخت، به بیداری و هوشیاری رسیده است.
تو میکنی به جهان خلق را نکوخواهی
تو میکنی ز جهان علم را خریداری
هوش مصنوعی: تو با نیکوخواهی خود، به مردم دنیا خوبی میکنی و از این دنیا علم و دانش را به دست میآوری.
همیشه رای تو نیکی و نیکاندیشی
همیشه کار تو دینپروری و دینداری
هوش مصنوعی: همیشه نظرت به نیکی و خوبی است و همواره در کارهایت به دین و مذهب اهمیت میدهی.
چنان به لطف بپوشی رخ گناه همی
که عاشقست دلت بر گناه پنداری
هوش مصنوعی: وقتی تو با لطف و زیبایی خود، چهرهی گناه را میپوشانی، هر کس که عاشق است، دلش گمان میکند که این گناه هیچ ارزشی ندارد.
فروغ خشم تو گر سایه افکند بر چرخ
برون کند ز برش این قبای زنگاری
هوش مصنوعی: اگر خشم تو بر آسمان سایه بیفکند، این لباس کهنه و زنگاری را از تن آن بر میکند.
مباد منقطع این سایه از سر عالم
که هست طلعت تو زینت بنی آدم
هوش مصنوعی: نگذار که این سایه از سر جهان برچیده شود، زیرا که زیبایی تو مایه زینت آدمیان است.
همیشه دولت و جاه تو در زیادت باد
همیشه بخت تو بر ذروه سیادت باد
هوش مصنوعی: همیشه مقام و قدرت تو افزون باشد و همیشه شانس تو در اوج موفقیت قرار داشته باشد.
مقام عز تو در حیز توهم نیست
مدار قدر تو بر مرکز سعادت باد
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو بسیار رفیع است و نباید به تردید افتاد. ارزش تو باید بر اساس مرکز خوشبختی و سعادت تو سنجیده شود.
مسیر کلک تو بر شاهراه غیب افتاد
نفاذ امر تو در عالم ارادت باد
هوش مصنوعی: مسیر جادوی تو بر راه اصلی نامرئی قرار گرفت و قدرت فرمان تو در دنیای عشق و ارادت برقرار شد.
دوام حشمت تو فارغ آمد از مقطع
مضای حکم تو مستغنی از اعادت باد
هوش مصنوعی: دوام و پایداری عظمت تو از قضا و قدر و حکم تو جداست و هیچ نیازی به تکرار و تجدید ندارد.
بزرگی تو از انسوی شهر امکانست
مکارم تو برون از جهان عادت باد
هوش مصنوعی: عظمت تو فراتر از این شهر و امکانات آن است و ویژگیهای نیکو و برجستهات از مرزهای عادی و معمولی تجاوز میکند.
بپیش رای تو زانو زده همیشه خرد
بوقت مشکل ها بهر استفادت باد
هوش مصنوعی: همواره خرد و اندیشهام در برابر نظرت به زانو درآمده و در زمانهای سخت به کمک تو بیاید.
نماند گنج تمنای استزادت جاه
ترا سعادت و توفیق بر ریادت باد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که دیگر چیزی از آرزوی تو باقی نمانده است. امیدوارم مقام و موفقیت تو در رهبریات همیشه پایدار باشد.
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
هوش مصنوعی: همیشه روز تو مانند عید باشد و روزهات مورد قبول، دل تو به طاعت مشغول و دستت در بخشش و سخاوت فعال باشد.