گنجور

شمارهٔ ۱۶ - تقاضای رسم

ای کریمی که در جهان کرم
کس چو تو صدر بنده پرور نیست
مثل طبع تو هیچ دریا نی
همچو رای تو هیچ اختر نیست
بکرم یک دو لفظ من بشنو
ورچه وقت صداع چاکر نیست
پار تشریف بنده فرمودی
که ازان خلعتی نکو تر نیست
آنچنان جبه و دستاری
که نظیرش بمصر و ششتر نیست
خود نکوئی چرا نپوشیدست
خود نپرسی چراش بر سر نیست
بگرو کرده ام که بی برگم
وز تو پوشیده حال مضطر نیست
موسم رسم بنده رفت و هنوز
هیچ از رسم او میسر نیست
هست ماهی که مدحتت خواندم
که ازان به بکار دفتر نیست
هیچ ترویج هم نمی بینم
آه ترسم که بنده در خور نیست
گز ز بهر قصیده بود عطا
این هم از آن قصیده کمتر نیست
مکن ایصدر بنده را بنواز
که مرا راه جز بدین در نیست
زر بده گر نمیدهی دستار
جو و گندم بده اگر زر نیست
یا قضیم خری بفرمایش
گرچه در پایگاه تو خر نیست
هر چه شاید بده که در خوردست
کرنه گر هست مطلقا ور نیست
پس بترکش بگویم و بروم
که مرا هیچ وجه باور نیست
این سخن بین که چون رکیک آمد
زانکه کرنه بطبع من در نیست
آنچه گفتم برون ز طبع منست
تا نگوئی سخن مخمر نیست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کریمی که در جهان کرم
کس چو تو صدر بنده پرور نیست
هوش مصنوعی: ای بخشنده‌ای که در دنیا مانند تو، کسی این‌قدر محبوب و پرورنده بندگان نیست.
مثل طبع تو هیچ دریا نی
همچو رای تو هیچ اختر نیست
هوش مصنوعی: هیچ دریا به وسعت طبع تو نیست و هیچ ستاره‌ای به روشنایی رأی تو نمی‌باشد.
بکرم یک دو لفظ من بشنو
ورچه وقت صداع چاکر نیست
هوش مصنوعی: در کلامی ساده و صمیمی به تو می‌گویم، اگرچه در این زمان فرصتی برای خدمت نیست.
پار تشریف بنده فرمودی
که ازان خلعتی نکو تر نیست
هوش مصنوعی: شما با کلام خود فرمودید که هیچ چیزی بهتر از آن لباس زیبا وجود ندارد.
آنچنان جبه و دستاری
که نظیرش بمصر و ششتر نیست
هوش مصنوعی: آنقدر جبهه و دستار زیبایی داری که هیچ‌کس در مصر و ششتر مثل تو نیست.
خود نکوئی چرا نپوشیدست
خود نپرسی چراش بر سر نیست
هوش مصنوعی: چرا خوب بودن را نمی‌پوشانی؟ چرا از خودت نمی‌پرسی که چرا به نمایش گذاشته نمی‌شود؟
بگرو کرده ام که بی برگم
وز تو پوشیده حال مضطر نیست
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیده‌ام که بدون تو و بدون امید به برگشتن به حال طبیعی‌ام، احساس نیاز و اضطرابم را به خوبی پنهان نکرده‌ام.
موسم رسم بنده رفت و هنوز
هیچ از رسم او میسر نیست
هوش مصنوعی: زمانی که بنده، معشوق را ترک کرده، هنوز هیچ نشانه‌ای از عشق او در دسترس نیست.
هست ماهی که مدحتت خواندم
که ازان به بکار دفتر نیست
هوش مصنوعی: یه ماهی وجود دارد که درباره‌اش شعرهایی گفته‌ام، اما هیچ کدام از آن‌ها به کار دفتر و نوشتن نمی‌آید.
هیچ ترویج هم نمی بینم
آه ترسم که بنده در خور نیست
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای از پیشرفت یا تبلیغات نمی‌بینم و از این می‌ترسم که شاید من به آنچه که شایسته‌اش هستم، نرسیده‌ام.
گز ز بهر قصیده بود عطا
این هم از آن قصیده کمتر نیست
هوش مصنوعی: این هدیه به خاطر قصیده‌ای است و باید بگوییم که این هدیه نیز به اندازه‌ی آن قصیده ارزشمند است.
مکن ایصدر بنده را بنواز
که مرا راه جز بدین در نیست
هوش مصنوعی: ای صدر، از من حمایت نکن، زیرا برای من راهی جز این وجود ندارد.
زر بده گر نمیدهی دستار
جو و گندم بده اگر زر نیست
هوش مصنوعی: اگر نمی‌توانی پول بدهی، حداقل پارچه و گندم بده.
یا قضیم خری بفرمایش
گرچه در پایگاه تو خر نیست
هوش مصنوعی: هرچند که در جایگاه تو شایستگی و مقام بالا وجود دارد، اما ممکن است گاهی به خواسته‌ها و نیازهایی پاسخ دهی که به نظر می‌رسد بی‌اهمیت یا ناچیز هستند.
هر چه شاید بده که در خوردست
کرنه گر هست مطلقا ور نیست
هوش مصنوعی: هرچه که ممکن است، برای آرامش و آسایش خودت خرج کن و اگر توانایی فراغت از آن را نداری، این کار را انجام بده.
پس بترکش بگویم و بروم
که مرا هیچ وجه باور نیست
هوش مصنوعی: پس تصمیم گرفتم که او را ترک کنم و بروم، چون هیچ دلیلی برای باور کردن او ندارم.
این سخن بین که چون رکیک آمد
زانکه کرنه بطبع من در نیست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی چیزی ناپسند و بی‌ادبانه به زبان می‌آید، این به خاطر طبیعت من نیست و نشان‌دهنده شخصیت من نمی‌باشد.
آنچه گفتم برون ز طبع منست
تا نگوئی سخن مخمر نیست
هوش مصنوعی: آنچه را که گفتم، فراتر از درون من است، تا تو نگویی که سخن بی‌مضمون است.