شمارهٔ ۸۲
دل چو دم از دلربائی میزند
عافیت را پشت پائی میزند
بازعاشق گشت و معذورست دل
گرچه لاف از بیوفائی میزند
از میان موج خون چون غرقه
دست هر ساعت بجائی میزند
هر دمم دل پیش پائی مینهد
هر زمانم غم قفائی میزند
از غمت شادم که چون بیند مرا
آخر از دل مرحبائی میزند
از همه عالم سر زلفین او
زخم هم بر آشنائی میزند
گرچه شد دل در سرکارش هنوز
در غم او دست و پائی میزند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل چو دم از دلربائی میزند
عافیت را پشت پائی میزند
هوش مصنوعی: وقتی دل به عشق و زیبایی مشغول میشود، آسایش و راحتی را نادیده میگیرد و به آن پشت میکند.
بازعاشق گشت و معذورست دل
گرچه لاف از بیوفائی میزند
هوش مصنوعی: دل دوباره عاشق شده و عذر و بهانهای دارد، هرچند که از بیوفایی صحبت میکند.
از میان موج خون چون غرقه
دست هر ساعت بجائی میزند
هوش مصنوعی: از میان موجهای خون، هر لحظه دست کسی به جایی میرسد و مشغول کار یا فعالیتی میشود.
هر دمم دل پیش پائی مینهد
هر زمانم غم قفائی میزند
هوش مصنوعی: هر لحظه دل من به عشق تو قفل میشود و هر زمان، غم و ناراحتی مرا احاطه میکند.
از غمت شادم که چون بیند مرا
آخر از دل مرحبائی میزند
هوش مصنوعی: از اندوه تو خوشحالم، زیرا وقتی مرا میبیند، با دل خوش از من استقبال میکند.
از همه عالم سر زلفین او
زخم هم بر آشنائی میزند
هوش مصنوعی: از میان تمامی موجودات، فقط زلفهای او هستند که میتوانند درد و رنج را به آشنایان منتقل کنند.
گرچه شد دل در سرکارش هنوز
در غم او دست و پائی میزند
هوش مصنوعی: اگرچه دل به عشق او مشغول شده است، اما هنوز در غم او در تلاش و رنج است.