شمارهٔ ۴
جانا نظری فرما کز جان رمقی ماندهست
واکنون غم کارم خور کآخر نسقی ماندهست
از شرم رخ چون مه وآن عارض گلرنگت
مه در کلفی رفته گل در عرقی ماندهست
کردی به دلم دعوی وآن نیز فدا کردم
زین بیش سخن باشد؟ بر بنده حقی ماندهست؟
بی روی دلاویزت در هجر غمانگیزت
دل را اثری خود نیست جان را رمقی ماندهست
گر سیم و زرم کم شد از من ز چه برگشتی
در هجر توام پُر در، زرّین طبقی ماندهست
روزی دو سه نیک و بد درد سر ما میکش
کز دفتر عمر ما خود یک ورقی ماندهست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا نظری فرما کز جان رمقی ماندهست
واکنون غم کارم خور کآخر نسقی ماندهست
هوش مصنوعی: عزیزم، لطفی کن و نگاهی به من بینداز که دیگر از من چیزی باقی نمانده است. اکنون که در درد و غم به سر میبرم، تو باید به من کمک کنی، زیرا دیریست که چیزی از زندگیام باقی نمانده است.
از شرم رخ چون مه وآن عارض گلرنگت
مه در کلفی رفته گل در عرقی ماندهست
هوش مصنوعی: به خاطر شرم، چهرهات مانند ماه شده و آن زیورسیار گلگونت هم زیر لباس پنهان مانده است و فقط گل در عرق و رنج مانده است.
کردی به دلم دعوی وآن نیز فدا کردم
زین بیش سخن باشد؟ بر بنده حقی ماندهست؟
هوش مصنوعی: به دل من ادعایی کردی و من هم برایت جانم را فدای آن کردم، آیا بیش از این چیزی برای گفتن باقی مانده است؟ آیا حقی بر گردن من باقیست؟
بی روی دلاویزت در هجر غمانگیزت
دل را اثری خود نیست جان را رمقی ماندهست
هوش مصنوعی: بدون حضور زیبایت در این دوری غمانگیز، دل هیچ اثری از خود نشان نمیدهد و جان هم اندکی توانایی دارد.
گر سیم و زرم کم شد از من ز چه برگشتی
در هجر توام پُر در، زرّین طبقی ماندهست
هوش مصنوعی: اگرچه داراییام کم شده، اما تو در عهد جداییات از من چه بازگشتی؟ سینهام پر از یاد توست و هنوز طلاهایی از عشق تو در دل دارم.
روزی دو سه نیک و بد درد سر ما میکش
کز دفتر عمر ما خود یک ورقی ماندهست
هوش مصنوعی: هر روز دو یا سه اتفاق خوب و بد برای ما مشکلساز میشود، در حالی که از عمر ما فقط یک ورق از دفتر زندگیمان باقی مانده است.