گنجور

شمارهٔ ۳۱

چشمم از گریه دوش ناسودست
تا سحر گه سرشک پالودست
گر نخفتست چشم من شاید
چشم او باری از چه نغنودست
روزها شد که آن نگارین روی
بمن آن روی خوب ننمودست
بی سبب رخ ز من نهان دارد
می ندانم که این که فرمودست
گفتم از چشم بد نگه دارش
مگر آن چشم چشم من بودست
سرکشی بود عادتش همه عمر
خشم و دشنام نو در افزودست
راضیم گرچه پای بازگرفت
باری از درد سر بر آسودست

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمم از گریه دوش ناسودست
تا سحر گه سرشک پالودست
هوش مصنوعی: چشمانم از دیروز تا صبح به خاطر اشک، پاک و روشن نشده است.
گر نخفتست چشم من شاید
چشم او باری از چه نغنودست
هوش مصنوعی: اگر من خوابم، شاید او هم خواب باشد؛ چرا که از چه نغمه‌ای صحبت می‌کند.
روزها شد که آن نگارین روی
بمن آن روی خوب ننمودست
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که چهره زیبا و دلربای آن معشوق بر من ننموده است.
بی سبب رخ ز من نهان دارد
می ندانم که این که فرمودست
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که بدون دلیل چهره‌اش را از من پنهان کرده و نمی‌دانم که این گفته‌اش به چه معناست.
گفتم از چشم بد نگه دارش
مگر آن چشم چشم من بودست
هوش مصنوعی: گفتم او را از آسیب نگاه بد دور نگه‌دار، اما شاید آن نظری که به او هست، خود چشمان من باشد.
سرکشی بود عادتش همه عمر
خشم و دشنام نو در افزودست
هوش مصنوعی: او در طول عمرش همواره به بی‌احترامی و ناسزاگویی عادت کرده و همیشه بر خشم و تندی‌اش افزوده است.
راضیم گرچه پای بازگرفت
باری از درد سر بر آسودست
هوش مصنوعی: من راضی‌ام حتی اگر به دلیل مشکلاتی که دارم، یک بار هم از درد و رنج آسوده شوم.