شمارهٔ ۱۵
هر وقت دلدار مرا با من خطابی دیگر است
بی جرم با من هر دمش از نو عتابی دیگر است
گفتم به جان منت بنه جان بستدی بوسه بده
در زیر لب میگفت زه این از حسابی دیگر است
گفتم به من بگذار جان یا بوسهای ده رایگان
گفتا نه این بینی نه آن این خود جوابی دیگر است
گفتم طریقی ساز پس یک ساعتم فریاد رس
کز هجر تو جان هر نفس در رنج و تابی دیگر است
گفتا که زر باید کهن ور نیست کوته کن سخن
نی نی حدیث زر مکن کان فصل بابی دیگر است
گفتم گذر کن سوی من باز آر آب روی من
کز طعنهٔ بدگوی من دل در عذابی دیگر است
بگشاد ز اشک چون گهر بر روی من روی دگر
یا رب ندانست اینقدر کاین آب آبی دیگر است
گفتی که دل شد نیکخو شد با دگر کس مهرجو
دوشین کجا خفتی بگو کاین خواب خوابی دیگر است
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر وقت دلدار مرا با من خطابی دیگر است
بی جرم با من هر دمش از نو عتابی دیگر است
هوش مصنوعی: هر زمانی که محبوبم با من سخن میگوید، گویی حرفی دیگر دارد. بدون اینکه گناهی کرده باشم، هر لحظه برای من باز هم عتاب و سرزنش تازهای میآورد.
گفتم به جان منت بنه جان بستدی بوسه بده
در زیر لب میگفت زه این از حسابی دیگر است
هوش مصنوعی: به او گفتم که به خاطر عشق من جانت را فدای من کن، اما او در جواب فقط با لبخند و به آرامی گفت که این موضوع حساب و کتاب دیگری دارد.
گفتم به من بگذار جان یا بوسهای ده رایگان
گفتا نه این بینی نه آن این خود جوابی دیگر است
هوش مصنوعی: به او گفتم یا جانم را به من بده یا یک بوسهی رایگان عطا کن. او پاسخ داد که نه، نه این چیزی است که تو فکر میکنی و نه آنچه که میخواهی؛ این خود پاسخی متفاوت است.
گفتم طریقی ساز پس یک ساعتم فریاد رس
کز هجر تو جان هر نفس در رنج و تابی دیگر است
هوش مصنوعی: گفتم که راهی پیدا کن تا بعد از یک ساعت فریاد مددگر خود باشی، زیرا به خاطر دوری تو، هر لحظه جانم در درد و عذاب است.
گفتا که زر باید کهن ور نیست کوته کن سخن
نی نی حدیث زر مکن کان فصل بابی دیگر است
هوش مصنوعی: گفت که اگر طلا کهنه باشد، باید از آن استفاده کرد و اگر نه، لزومی ندارد دربارهاش صحبت کنی. در واقع، این موضوع به یک داستان یا بحث دیگری مربوط میشود.
گفتم گذر کن سوی من باز آر آب روی من
کز طعنهٔ بدگوی من دل در عذابی دیگر است
هوش مصنوعی: به او گفتم که به سمت من بیاید و دوباره زیباییاش را به من نشان دهد، زیرا به خاطر طعنههای افرادی که به من بد گفتند، دل من در عذابی متفاوت و سخت به سر میبرد.
بگشاد ز اشک چون گهر بر روی من روی دگر
یا رب ندانست اینقدر کاین آب آبی دیگر است
هوش مصنوعی: به خاطر اشکهایی که از چشمانم همچون مروارید میریزد، کسی نمیداند که این آب، چقدر با آبهای دیگر متفاوت است.
گفتی که دل شد نیکخو شد با دگر کس مهرجو
دوشین کجا خفتی بگو کاین خواب خوابی دیگر است
هوش مصنوعی: گفتی که دلت نیکو شده و با شخص دیگری محبت میکنی، شب گذشته کجا خوابیده بودی؟ بگو که این خواب، خواب دیگری است.
حاشیه ها
1400/08/10 13:11
Mehrdad
شعر بسیار زیباییست ولی متاسفانه خوندنش خیلی سخته از بس کلماتش به هم چسبیده و فاصله رعایت نشده