گنجور

شمارهٔ ۵۰ - در مدح صدر اجل اوحدالدین

باد بهار رخت بصحرا همی کشد
در صحن باغ مفرش دیبا همیکشد
نوروز میکشد ز ستبرق بباغ فرش
یارب که چون لطیف و چه زیبا همیکشد
نرگس نگر که گفتی از رویلون و شکل
ماه چهارده بثریا همی کشد
گوئی قبای غنچه و دست صبا بهم
چون جیب یوسفست و زلیخا همیکشد
نرگس بباغ در همه تن چشم از ان
کش میل دل بسوی تماشا همیکشد
دلسوخته است لاله نگوئی زبهر چه
از بسکه نازنرگس رعنا همیکشد
وان مشک بید خوشدم سر زیر پوستین
گوئی هم از بیقت سرما همیکشد
از بس شکوفه، شاخ تو گوئی کلیم وار
از آستین برون ید بیضا همیکشد
در صحن باغ کلک صبا از گل و سمن
صد نقش بر صحیفه مینا همیکشد
بر کاغذ سحاب که منشور خرمیست
قوس قزح علامت طغرا همیکشد
برق ا ز نیام ابر ستد تیغ آبدار
بر دشمنان خواجه دنیا همیکشد
کان مکارم او حددین صدر روزگار
کش بخت سوی ذروه اعلا همیکشد
کلک از پی مصالح دراد نه بهر آنک
چون دیگران فذلک و منها همیکشد
خورشید میل زر نه بدان گرم میکند
تا خیره در دودیده حربا همیکشد
رایش مدار گنبد گردون همیدهد
حکمش زمام مرکز غبرا همیکشد
زانعام او شناس که فضل فتاده پست
امروز سر بگنبد دروا همیکشد
نأثیر آفتاب بود این نه فعل ابر
کز جرم اب قطره ببالا همیکشد
رای متین او بزبان فصیح کلک
اسرار غیب جمله بصحرا همیکشد
ایخواجه که هرچه در آفاق فاضلیست
داغت بطوع بر همه اعضا همیکشد
گردون صدای مدح تو کان عقد گوهر ست
در گوش هوش صخره صما همیکشد
هر بدره که شمس ودیعت دهد بکان
جودت ازو بغارت و یغما همیکشد
حاشا اگر کشید ز معشوق عاشقی
ان نازها که جود تو از ما همیکشد
جائی رسیده زبزرگی و احتشام
کاندیشه در تو سر سوی سودا همیکشد
هم غایت شقاوت و خذلان او شناس
امروز دشمنت که بفردا همیکشد
خصم تو زنده به بکف حادثات در
تا انتظار مرگ مفاجا همیکشد
شاعر که درمدیح تو کو شد بود چنانک
منقار مرغ آب زدریا همیکشد
وانکو سخن بنزد تو ارد چنان بود
کانکس ببصره سله خرما همیکشد
تا باد نو بهار ز تأثیر اعتدال
کافور تر ز عود مطرا همیکشد
پیوسته باد عمر تو بامد روزگار
آنجا که مده باقضا همیکشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باد بهار رخت بصحرا همی کشد
در صحن باغ مفرش دیبا همیکشد
هوش مصنوعی: باد بهاری به دشت می‌وزد و در باغی که فرش زیبای دیبا گسترده شده است، جویای هوای تازه‌ای است.
نوروز میکشد ز ستبرق بباغ فرش
یارب که چون لطیف و چه زیبا همیکشد
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی و لطافتی که دارد، فرشی رنگین و زیبا از گل و گیاه به باغ می‌گستراند، و در این زمان همه چیز تازه و شاداب می‌شود.
نرگس نگر که گفتی از رویلون و شکل
ماه چهارده بثریا همی کشد
هوش مصنوعی: نرگس، به زیبایی تو اشاره کردی و از چهره‌ات گفتی که همچون ماه کامل درخشان است.
گوئی قبای غنچه و دست صبا بهم
چون جیب یوسفست و زلیخا همیکشد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که غنچه و نسیم به هم پیوسته‌اند، مانند جیب یوسف و زلیخا که به هم تعلق دارند.
نرگس بباغ در همه تن چشم از ان
کش میل دل بسوی تماشا همیکشد
هوش مصنوعی: نرگس در باغ با چشمانش همه افراد را به خود جلب می‌کند و دل‌ها را به سوی تماشای زیبایی‌اش می‌کشاند.
دلسوخته است لاله نگوئی زبهر چه
از بسکه نازنرگس رعنا همیکشد
هوش مصنوعی: لاله‌ای که به شدت غمگین و دلbroken شده، به خاطر زیبایی و نازنرگس دلربا، زجر می‌کشد و به حالت دلپری در آمده است.
وان مشک بید خوشدم سر زیر پوستین
گوئی هم از بیقت سرما همیکشد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک مشک بید اشاره دارد که به طرز دلپذیری در زیر پوستین است و از سرمای هوا به نظر می‌رسد که به آرامی نفس می‌کشد.
از بس شکوفه، شاخ تو گوئی کلیم وار
از آستین برون ید بیضا همیکشد
هوش مصنوعی: به خاطر فراوانی شکوفه‌ها، انگار که شاخ تو مانند کلیم (حضرت موسی) زنده شده و معجزه‌ای بزرگ را به نمایش می‌گذارد.
در صحن باغ کلک صبا از گل و سمن
صد نقش بر صحیفه مینا همیکشد
هوش مصنوعی: در باغ، نسیم صبحگاهی با گل و گیاهان زیبا، نقوشی را بر روی صفحه مینا می‌کشد.
بر کاغذ سحاب که منشور خرمیست
قوس قزح علامت طغرا همیکشد
هوش مصنوعی: بر روی کاغذی که با باران نوشته شده، رنگین‌کمان نشانه‌ای از زیبایی را به تصویر می‌کشد.
برق ا ز نیام ابر ستد تیغ آبدار
بر دشمنان خواجه دنیا همیکشد
هوش مصنوعی: برق از درون ابرها می‌درخشد و تیغی آبدار بر ضد دشمنان صاحب این دنیا می‌تابد.
کان مکارم او حددین صدر روزگار
کش بخت سوی ذروه اعلا همیکشد
هوش مصنوعی: او ویژگی‌های والا و برجسته‌ای دارد که در صدر روزگار قرار دارد و بختش او را به سمت اوج و بالاترین قله‌ها هدایت می‌کند.
کلک از پی مصالح دراد نه بهر آنک
چون دیگران فذلک و منها همیکشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخص خلاق و هنرمند به دنبال تهیه بهترین مصالح و ابزارهاست، نه اینکه صرفاً از دیگران تقلید کند. او به دنبال ایجاد یک اثر منحصر به فرد و با ارزش است و در این راه تلاش می‌کند تا از منابع و امکانات موجود بهره ببرد.
خورشید میل زر نه بدان گرم میکند
تا خیره در دودیده حربا همیکشد
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر میل به زر، گرمابخش نیست؛ بلکه حتی نگاه خیره به آن هم باعث می‌شود تا کسی متوجه زیبایی‌اش شود.
رایش مدار گنبد گردون همیدهد
حکمش زمام مرکز غبرا همیکشد
هوش مصنوعی: بر قاعده و قوانین آسمان تکیه نکن، زیرا این قوانین همواره تحت تاثیر قدرت مرکزی هستند که بر سرنوشت دنیا تاثیر می‌گذارد.
زانعام او شناس که فضل فتاده پست
امروز سر بگنبد دروا همیکشد
هوش مصنوعی: به خاطر آن زمان که او شناخته شده بود و فضیلت در آن روزگار پایین آمده است، امروز سرش را به زیر انداخته و خود را خوار می‌کند.
نأثیر آفتاب بود این نه فعل ابر
کز جرم اب قطره ببالا همیکشد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که این پدیدهٔ خاص ناشی از تأثیر آفتاب است و به خاطر عمل ابر نیست که قطرات آب را به سمت بالا می‌کشد. به عبارت دیگر، تأثیر آفتاب عامل اصلی این رخداد است و نه عمل ابر.
رای متین او بزبان فصیح کلک
اسرار غیب جمله بصحرا همیکشد
هوش مصنوعی: رای محکم او با زبان شیوا، همه اسرار پنهان را به راحتی به بیان می‌آورد.
ایخواجه که هرچه در آفاق فاضلیست
داغت بطوع بر همه اعضا همیکشد
هوش مصنوعی: ای آقا، هر چیزی که در جهان ارزشمند و فاضل است، به خاطر تو بر روی تمام اعضای بدنم گرما و اشتیاقی خاص ایجاد می‌کند.
گردون صدای مدح تو کان عقد گوهر ست
در گوش هوش صخره صما همیکشد
هوش مصنوعی: آسمان به یاد تو چنین می‌خواند که مانند صدای زنده‌ای است که در دل سنگ‌ها طنین‌انداز می‌شود.
هر بدره که شمس ودیعت دهد بکان
جودت ازو بغارت و یغما همیکشد
هوش مصنوعی: هر چه خورشید به تو می‌دهد، فراوانی و بخشندگی‌ات از آن بهره‌برداری می‌کند و به غارت و دزدی می‌کشد.
حاشا اگر کشید ز معشوق عاشقی
ان نازها که جود تو از ما همیکشد
هوش مصنوعی: هرگز ممکن نیست که عشق به معشوق، انسان را به آن نازها و زیبایی‌ها بکشاند؛ چراکه generosity و بخشندگی تو ما را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
جائی رسیده زبزرگی و احتشام
کاندیشه در تو سر سوی سودا همیکشد
هوش مصنوعی: به جایی رسیده‌ای که به خاطر بزرگی و شکوهت، فکر و اندیشه‌ات به سمت آرزوها و خواسته‌ها کشیده می‌شود.
هم غایت شقاوت و خذلان او شناس
امروز دشمنت که بفردا همیکشد
هوش مصنوعی: امروز دشمن تو را بشناس که او هم در آینده تو را به بدترین شکل رنج خواهد داد.
خصم تو زنده به بکف حادثات در
تا انتظار مرگ مفاجا همیکشد
هوش مصنوعی: دشمن تو به دلیل حوادث ناگهانی همچنان زنده است و در انتظار مرگ ناگهانی به سر می‌برد.
شاعر که درمدیح تو کو شد بود چنانک
منقار مرغ آب زدریا همیکشد
هوش مصنوعی: شاعر که در ستایش تو به وجد آمده، به اندازه‌ای غرق در عشق و شور است که همچون منقاری که پرنده‌ای از آب دریا می‌نوشد، تمام احساساتش را منتقل می‌کند.
وانکو سخن بنزد تو ارد چنان بود
کانکس ببصره سله خرما همیکشد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد نزد تو سخن بگوید، باید به او توجه کنی، چراکه مانند کسی است که می‌خواهد با دیدن خرما دلی را به دست آورد.
تا باد نو بهار ز تأثیر اعتدال
کافور تر ز عود مطرا همیکشد
هوش مصنوعی: با وزش نرم و تازه بهاری، بوی خوش کافور از عطر عود، بیشتر و دلپذیرتر می‌شود.
پیوسته باد عمر تو بامد روزگار
آنجا که مده باقضا همیکشد
هوش مصنوعی: عمر تو باد که همیشه در روزهایی خوب بگذرد، جایی که تقدیر همواره به نیکی رقم بخورد.